سفارش تبلیغ
صبا ویژن
14 نور واحد - اخبار حاج آقا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با دانشمندان همنشینی کن تا خوش بخت گردی . [امام علی علیه السلام]
 

 
   

14 نور واحد - اخبار حاج آقا
 
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:2بازدید دیروز:2
 

میم.شین :: 86/3/8::  12:4 عصر

تخلفات خلیفه اول

 

برانگیختن خشم خدا

 

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) می‌فرمود:
«فاطمة بضعة منّی، فمن أغضبها أغضبنی؛»
[1]
«فاطمه پاره تن من است. هر کس او را بیازارد مرا آزرده است.»

همچنین فرمود :
«خدا از خشم فاطمه خشمگین و از خشنودی او خشنود می‌گردد.»
[2]
ولی در رفتاری که پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با حضرت زهرا(علیها السلام) شد،
حرمت و حقوق ایشان رعایت نگردید و موجب رنجش و خشم شدید حضرت زهرا (علیها السلام) شد، تا این که شخصاً به مسجد رفت و از پس پرده، در جمع مهاجرین و انصار، نطق آتشینی ایراد فرمود و خطاب به ابوبکر و عمر عرضه داشت:
«شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا از پیامبر نشنیدید که فرمود: خشنودی فاطمه من و خشم فاطمه خشم من است؛
پس هر کس فاطمه، دختر مرا، دوست بدارد همانا مرا دوست داشته و هر کس او را به خشم آورد مرا خشمگین ساخته است؟
هر دو گفتند: آری شنیدیم.
حضرت فرمود:
من خدا و فرشتگان او را گواه می‌گیرم که شما دو تن مرا خشمگین نمودید و مرا خشنود نساختید.
وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله) را ببینم از شما دو نفر شکایت خواهم کرد... به خدا قسم ای ابوبکر، در هر نمازی که می‌خوانم تو را نفرین خواهم کرد.»

پس از این سخنان، ابوبکر به گریه افتاد(؟!) و به مردم گفت: من به این بیعت نیازی ندارم، استعفای مرا قبول کنید[3]؛
اما او نه تنها استعفای خود را ارج ننهاد که بر مواضع خود سرسختانه ایستادگی کرد و نه تنها حکومت را رها نکرد و فدک و میراث زهرا(علیهاالسلام) را پس نداد
که در آخر عُمر، حکومت را در دامان رفیقش عُمَر نهاد و او را نیز هم پیاله ظلم خویش گردانید!

یک برهان
حاکم در المستدرک علی الصحیحین[4] این حدیث را که «هر کس فاطمه را بیازارد خدای را آزرده است» نقل کرده و آن را صحیح السند دانسته است.
بخاری نیز نقل کرده که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده است».
از طرفی در همان کتاب (صحیح بخاری) می‌خوانیم: «فاطمه بر ابوبکر خشم گرفت و بر این حال بود تا وفات کرد»؛[5]
بنابراین ابوبکر مورد خشم خدا و پیامبر اوست و هر کس چنین باشد...
پی نوشتها :
========
[1]- صحیح بخاری، ح 3437؛ مسند احمد، ح 18154 و 18155؛ سنن ترمذی، ح 4936؛ کنزالعمال، ح34222 و... .
[2] - اسد الغابة، ج 7، ش 7183، ص 219؛ الاصابة، ج 4، ص 378 مکتبة المثنی
بغداد؛ کنزالعمال، ح 34238 و... .
[3] - الامة و السیاسة، ج 1، ص 31، اعیان الشیعه، ج 1، ص 318.
[4] - ج 3، ص 154، دارالمعرفة.
[5] - تاریخ یعقوبی، ج 2، ایام ابی بکر، ص 127 و...


میم.شین :: 86/3/8::  11:56 صبح

حاصل باغ نبوت

تا در بیت الحرام از آتش بیگانه سوخت
کعبه ، ویران شد ، حرم از سوز صاحبخانه سوخت
شمع بزم آفرینش با هزاران اشک و آه
شد چنان ، کز دود آهش سینه ی کاشانه سوخت
آتشی در بیت معمور ولایت شعله زد
تا ابد ز آن شعله ، هر معمور و هر ویرانه سوخت

آه از آن پیمان شکن کز کینه ی خم غدیر
آتشی افروخت تا هم خمّ و هم خمخانه سوخت
لیلی حُسن قدَم چون سوخت از سَر تا قَدَم
همچو مجنون ، عقل رهبر را دل دیوانه ، سوخت
گلشن فرّخ فر توحید ، آن دم شد تباه
کز سُموم شرک ، آن شاخ گل فرزانه سوخت
گنج علم و معرفت ، شد طعمه ی اَفعی صفت
تا که از بیداد دونان گوهر یکدانه سوخت
حاصل باغ نبوت ، رفت بر باد فنا
خرمنی در آرزوی خام آب و دانه، سوخت
کرکس دون ، پنجه زد بر روی طاووس اَزل
عالَمی از حسرت آن جلوه ی مستانه سوخت
آتشی ،آتش پرستی ، در جهان افروخته
خرمن اسلام و دین را ، تا قیامت سوخته

آیت الله محمد حسین غروی اصفهانی (مفتقر


میم.شین :: 86/3/3::  4:8 عصر

السلام علیکِ یا زینب کبری، السلام علیکِ یا بنت رسول الله، السلام علیکِ یا بنت امیرالمومنین (سلام الله)

ای فروغ تابنده کوثر! ای پرستار شهادت! تو بانوی فصاحتی و اعجاز. نطق آتشین تو قلب سنگی کوفیان را ذوب کرد، اشک از چشمان آنها به راه انداخت و به سینه های کویری شان گسیل داشت. تو فرزند کوثری! تو جرعه ناب کوثری! نامت همیشه درس آموز عزت و یادت هماره الهام بخش شرف و مردانگی باد.


میم.شین :: 85/12/28::  9:36 صبح

ای آشنای غریب

ای عصمت هشتم! کوچه های نیشابور، هنوز بوی کلام عطرآگین تو را دارد.هر روز که خورشید خراسان، سینه ریز زرینش را از شوق می درد و انبوه دانه های طلایی اش از فراز آسمان بر حَرَمت می پاشد، کبوتر دل، بهانه کنان به سوی حرم تو پر می کشد؛ همان وتری که هر روز، به سوی دانه های مِهری می رود که برایش می پاشی.

 

هوای صحن و سرای تو، پُر از زمزمه است و آسمان آکنده از ذرات لطیف حضوری است که چهره زائران خسته را می نوازد. در بارگاه تو، هیچ کس غریب نیست. سلام بر تو ای آشنای غریب! سلام بر تو، که توس، با آمدنت مدینه ایمان شد. و ما هر روز، در «مشهد» عاشقان، نگاهمان را به نگاه تو پیوند می زنیم.

هر سحر، به کوچه های ایوان نگاه روشنت کوچ می کنیم و چون پرنده ای غریب، به گوشه حَرَمت پناه می بریم.

هر روز، در سایه سار مزارت مویه کنان، شانه های خسته مان را می لرزانیم.

هر شب، فانوس اشک هامان را روشن می کنیم و دست های عاطفه مان را به دامان پر مهر و محبت تو می آویزیم.

و انگور، زهر آگین است ...

مقابل هم نشسته اند؛ یک سو نهایت نفرت و دیگر سوی، نهایت مهربانی!

مأمون، سرا پا کینه و امام سرا پا کَرم. برقی شوم، در نگاه مأمون موج می زند و چشم های گستاخش، پرده از راز مخوف درونش بر می دارند! و چشم های نجیب امام، سر به زیر و محجوب و آگاه از اسرار نهانی مأمون!

مقابل هم نشسته اند؛ یکی از تبار پست ترین زمینیان و دیگری از نسل پاک ترینِ آسمانیان. مقابل هم نشسته اند؛ یکی بنده بی چون و چرای شیطان و دیگری همسایه دیوار به دیوار خدا. ثانیه ها، لنگ لنگان قدم بر می دارند، ضربان زمان، کند شده و نفس هایش به شماره افتاده؛ حتّی هوا هم احساس خفگی می کند.

دستی پیش میرود. دستی که قرار است روسیاهی خود را بر اوراق تاریخ بنگارد. دست خوب می داند که انگور، زهرآگین است. نگاه امام گذشته ها را مرور میکند ...

نگاه امام علیه السلام زایر کوچه پس کوچه های مدینه میشود.

نگاه امام، به طواف یک در سوخته میرود.

نگاه امام، به در خانه کریم اهل بیت علیه السلام میرود.

نگاه امام در غربت، مدینه را میجوید.

و امام همچنان آرام است.

لحظه ها می ایستند. صدای مویه ملایک بلندتر  می شود.

دست، خوشه انگور را به سمت امام درار میکند. دست بی شرمانه مرگ را به امام تعارف می کند:

"بفرمایید ... یابن الحسن از این انگور میل کنید." و رضا (ع) تبسمی تلخ بر لب می نشاند و ...

 

شبکه امام رضا علیه السلام: http://www.imamreza.net/per/index.php


میم.شین :: 85/12/28::  9:35 صبح

امام رضا علیه السلام سجده کردن بر معبود را نزدیک ترین حالت بنده میداند و می فرمایند:

«نزدیک ترین حالت بنده به خداوند متعال، در حال سجده است و این همان قول خداوند تبارک و تعالی است که فرمود: سجده کن و نزدیک شو. »

هشتمین پیشوای شیعیان امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در مدینه دیده به جهان گشود. مشهورترین لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب این لقب گفته اند: «او از آن روی رضا خوانده شد که در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده: از آن روی که همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند.»

امام رضا (ع) در ماه ذیقعده سال ۱۴۸ هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود و پس از شهادت پدر بزرگوارشان امام موسی کاظم (ع) در سن ۳۵ سالگی به امامت رسید. امام رضا (ع) در طی بیست سال دوران امامت خود با سه خلیفه عباسی هم عصر بود:
۱- هارون الرشید به مدت۲ سال
۲- امین به مدت ۵  سال
۳- مأمون به مدت۱۳ سال
بیشتر دوران امامت امام رضا (ع) در زمان خلافت مأمون بود. مأمون که یکی از مکارترین و زیرک ترین خلفای عباسی به شمار می آمد. پس از قتل برادرش امین و به دست گرفتن قدرت، مرو را مرکز حکومت خود قرار داد و با بهره گیری از هوش وزیر خود فضل بن سهل پایه های حکومت خود را مستحکم کرد.
انـگیزه هاى سیاسى مانند: جذب ایرانیان، سرکوب نهضتها و قیامهاى علویان، مشروع جـلـوه دادن حـکومت خود، مأمون را وادار کرد به امام پیشنهاد ولایتعهدی دهد ولی از این روى، امام رضـا (ع) از پـذیرش پیشنهاد مأمون سرباز مى زد. به هر حال امام رضا (ع) درنهایت، ولایت عهدی را با قید شرایطی پذیرفت. پس از مراسم بیعت اجبارى، در حضور مردم و دیگران فرمود:

لـنـا عـلیکم حق برسول الله و لکم علینا به حق فاذا انتم ادیتم الینا ذلک وجب علینا الحق لکم. مـا اهـل بیت، به واسطه رسول خدا (ص) بر شما مردم حقى داریم، شما نیز بر ما حقى داریـد وقتى که شما حق ما را به ما دادید، بر ما لازم است که حقوق شما را رعایت کنیم. (بحارالانوار جلد 146)
اگر چه این پیشنهاد رنگ تهدید و اجبار نیز گرفته بود. مسئله ولایتعهدی با تلاش های امام برای افشاگری همراه بود و شرط اصلی دخالت نکردن در عزل و نصب ها که همان شریک نبودن در حکومت جائر زمان برای حضرت محسوب می شد، نیز به همین منظور بود و امام بدین ترتیب توطئه های مأمون را یکی پس از دیگری خنثی می کرد و کار بدانجا رسید که عرصه بر مأمون تنگ شد و امام رضا (ع) را بزرگترین خطر جدی برای بقای حکومت خود می دانست و وقتی دریافت عوام فریبی های او در اعلام ولیعهدی امام رضا (ع) نیز کارگشا نیست، چاره ای جز به شهادت رساندن امام (ع) برای خود ندید.

سرانجام خورشید فروزان وجود امام (ع) در روز ۲۹  صفر سال ۲۰۳  ق. غروبی سرخ را به مشرق ایمان نشست و بار دیگر سیاست مزورانه عباسی تن به شکست داد.


میم.شین :: 85/12/6::  7:50 عصر

ابونعیم روایت می کند که پیامبر خدا (ص) فرمود: روح الأمین بر من نازل شد و حدیث کرد که خدا چهار تن از اصحاب مرا دوست می دارد: حاضران پرسیدند: آنان چه کسانی اند؟ فرمود: على، سلمان، ابوذر و مقداد. (حلیة الاولیاء)


میم.شین :: 85/12/6::  7:49 عصر

هفتم اسفند = هشتم صفر المظفر مصادف است با رحلت بزرگ مردی از تبار نور‏ جناب سلمان محمدی (فارسی) علیه السلام

خداوندا به همه جناب سلمان و به حق همه سلمان های مکنون روزگار توفیق همراهی مردانه با ولایت را نصیب ما بفرما

 

ابن عساکر در تاریخ دمشق، گفت: سلمان فارسى، مکنّى به ابوعبداللّه، از اهالى رامهرمز (در استان خوزستان) و یا از اهالى اصفهان، از روستایى به نام «جى» بود و پدرش در این روستا کشاورزى مى کرد و بر کیش زرتشتیت قرار داشت. سلمان نیز بر همین کیش بود، تا این که به مسیحیت تمایل پیدا کرد و مسیحى شد و پس از چندى با یهودیت آشنا شد. آن گاه به مدینه رفت و برده مردى از یهودیان بنى قریظه، قرار گرفت. هنگامى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به این شهر هجرت کرد با دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با دین اسلام آشنا گردید. سلمان به نزد آن حضرت آمد و مسلمان شد و پیامبر (ص) با مولاى او قراردادى بست بر این که سلمان کار کند و از درآمدهاى خویش، خود را آزاد کند. پیامبر (ص) و مسلمانان مدینه او را کمک کردند تا این که بهاى خویش را به یهودى پرداخت و آزاد گردید. وى با این که ایرانى نژاد است در میان عرب ها و مسلمانان حجاز که غالبا عرب نژاد بودند، به مقامى رفیع و مرتبه اى بلند دست یافت.

کشّی در حدیثی از امام باقر (ع) حسب و نسب سلمان را از زبان خودش چنین روایت می کند: من سلمان فرزند عبدالله ام. گمراه بودم، خداوند به برکت محمد (ص) مرا هدایت کرد، عائله مند بودم به محمد (ص) بی نیازم ساخت و بنده بودم به محمد (ص) آزادم کرد. و این، حسب و نسب من است. در روایات آمده است که نام (سلمان) را پیامبر(ص) به او داد.
در سال اول هجرى، هنگامى که پیامبراکرم (ص) میان هر دو نفر از مسلمانان مهاجر و انصار پیمان برادرى برقرار نمود، میان سلمان و ابودردا (عویمر بن زید) نیز عقد اخوت بست و در این ماجرا به سلمان فرمود: یا سلمان أنت من أهل البیت و قد آتاک الله العلم الاوّل و الاخر و الکتاب الاوّل و الکتاب الاخر؛ اى سلمان، تو از اهل بیت ما هستى و خداى سبحان به تو دانش نخستین و واپسین را عنایت کرده است و کتاب اوّل (نخستین کتابى که بر پیامبران الهى نازل شده بود) و کتاب آخر (قرآن مجید) را به تو آموخته است.

او در جنگ خندق، از طراحان اصلى جنگ بود و از آن بعد در تمامى جنگ هاى مسلمانان شرکت نمود و حتى پس از رحلت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در برخى از فتوحات اسلامى حضور فعال داشت.

سلمان فارسى، سال هاى دراز در پى حقیقت و یافتن پیامبر موعود بود و سرانجام گمشده خود را در شخص پیامبر اکرم (ص) یافته بود. از آن روز تمام عشق و محبت خود را متوجه پیامبر (ص) و خاندانش، به ویژه امیرمؤمنان علیه السّلام و خانواده گرامى اش نمود. هیچ گاه راضى نمى شد که از آنان دور شده و یا ذره اى از محبت و دوستى خویش را نسبت به آنان کاهش دهد. حتى آن هنگامى که مهاجر و انصار، هم دست شده و پس از رحلت پیامبر (ص)، خلافت اسلامى را غاصبانه از امیرمؤمنان علیه السّلام ربودند و آن حضرت و همسر گرامى اش حضرت فاطمه زهرا (س) را در اذیت و آزار قرار دادند، لحظه اى از آن بزرگواران جدا نشد. و از چهار نفرانی که اولین بار به عنوان شیعه علی نام گرفتند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد، و عمار یاسر محسوب میشد.

سلمان با این که در حیات خود، حکومت و خلافت حضرت على علیه السّلام را درک نکرده و پیش از خلافت آن حضرت و امامت امامان بعدى، رحلت کرده بود، در عین حال، عارف به مقام آنان و معتقد به امامت امامان معصوم علیهم السّلام از ذریه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و از نسل امیرمؤمنان علیه السّلام بود.  او خواهان خلافت حضرت على علیه السّلام پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و بنا به سفارش آن حضرت بود. هم چنین وى اعتقاد راسخ داشت بر این که امیرمؤمنان على بن ابیطالب علیه السّلام، نخستین مردى است که به پیامبر اکرم (ص) ایمان آورد و آیین مسلمانى را برگزید.

درباره نقش تقوا در سنجش ارزش آدمی در روایات، حکایت زیبایی آمده است که روزی سلمان فارسی وارد مسجد نبوی شد و صحابه پیامبر(ع) به احترام او از جای خود برخاستند و در صدر مجلس به او جای دادند. لحظه ای نگذشته بود که یکی از صحابه معروف نیز وارد مسجد شد، و چون سلمان را در صدر مجلس مشاهده کرد؛ لب به اعتراض گشود و گفت: «من هذا العجمی المتصدر فیمابین العرب؛ این مرد ایرانی و عجمی که در صدر مجلس نشسته در میان عرب ها چه می کند؟»
رسول خدا (ص) با شنیدن این سخن غیر اسلامی به خشم آمد و بر بالای منبر قرار گرفت و فرمود: «ای مردم! آگاه باشید که تمام انسان ها از زمان حضرت آدم تا زمان ما مثل دندان های ما یکسانند، عرب بر عجم، گندمگون بر سیاه پوست امتیازی ندارد، مگر به تقوا.»
در روایتی دیگر آمده است که روزی عمر به عنوان تحقیر از حضرت سلمان پرسید: تو کیستی و چیستی؟ سلمان بی درنگ جواب داد: «اول، من و تو نطفه گندیده و بد بو بودیم، طولی نمی کشد که با مرگ، بدن من و تو تبدیل به جسدی متعفن و نامطلوب خواهد شد، و چون قیامت بپاخیزد، و میزان ها برپا گردد، هر کس میزان اعمال او افزون تر و تقوایش بیشتر باشد به خدا نزدیک تر خواهد بود.

شیخ مفید (رحمت الله علیه) از جعفربن مؤدّب روایت می کند که سلمان، عمار، ابوذر و مقداد ارکان اربعه هستند و ابونعیم سلمان را با این ویژگی ها می ستاید: پیشگام ترین فارسیان به اسلام، مِهتر دلیران، تلاش گری که آرام نگرفت و دریایی که فرو ننشست، دانشمندی فرزانه و عابدی آگاه.
سلمان فارسى چه در حیات رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و چه پس از رحلت آن حضرت، هم چنین وى چه در ایامى که در مدینه ساکن بود و چه در ایامى که به حکومت مدائن منصوب شده بود، همیشه زندگى بى آلایش و ساده اى داشت. آن چه از بیت المال به عنوان حقوق سالانه به او مى رسید، صدقه مى داد و خود با بافت زنبیل و دست رنج هاى خود معیشت مى نمود. هیچگاه مقام و منزلتش و یا حکومتى که به وى واگذار شده بود، ذره اى وى را به عافیت طلبى و رفاه گرایى سوق نداد.

حتى آن هنگامى که به حکومت مدائن رسید، با روش هاى ساده زیستى و قناعت پیشه گى خویش، محرومان و مستمندان را به زندگى امیدوار مى کرد و با آنان همراه و همراز مى گردید. از او نقل کرده اند که به او گفتند: چرا از امارت ناخرسندى پاسخ داد: به خاطر حلاوت رسیدن به آن و مرارت جدایی اش.

 ابونعیم و ذهبی نوشته اند که سلمان در حالی که بر حدود سی هزار نفر حکومت می کرد، تنها با یک عبا که فرش و لباس او نیز بود، برای مردم خطبه می خواند. به همین جهت مورد سرزنش خلیفه وقت، عمربن خطاب قرارگرفت. او در پاسخ خلیفه چنین نوشت:

گفته بودى که من حکومت خدا را ضعیف و سست کرده و خود را خوار گردانیده و خدمتکار مردم نموده ام به حدى که اهالى مدائن نمى دانند که من امیر آن هایم ! پس مرا به منزله پلى گردانیده اند که بر من مى گذرند و بارهاى خود را بر دوش من مى گذارند! و نوشته بودى که این ها باعث سستى سلطنت خدا مى شود! پس بدان که ذلت در اطاعت الهى، دوست داشتنى تر است در نزد من از عزت در معیصت و نافرمانى خدا و تو خود مى دانى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تألیف دل هاى مردم مى نمود و به ایشان نزدیکى مى جست و مردم هم به سوى او تقرب مى جستند...

به این ترتیب وى، خلیفه وقت را به سنت هاى فراموش شده رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تذکر داد که مردمى بودن و با آنان و همچون آنان زندگى کردن، نه تنها مغایر با زمامدارى نیست بلکه لازمه حکومت الهى و مردمى است و از سنت هاى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است.

مجلسی (رحمت الله علیه) روایت می کند که علی (ع) در بامدادی به مسجد درآمد و خطاب به مردم فرمود: ای مردم! خداوند شما را در مرگ برادرتان سلمان پاداش بزرگی عطا فرماید. پیامبر خدا (ص) را در خواب دیدم، گفت: سلمان وفات یافته است و مرا به غُسل و کفن و نماز و دفنش سفارش فرمود و اکنون به سوی مداین می روم. مردم خلیفه خود را تا بیرون شهر بدرقه کردند و آن حضرت به طرف مداین حرکت کرد و همان روز نزدیک ظهر بازگشت و گفت: سلمان را دفن کردم.

مقبره سلمان فارسی که در منطقه مدائن عراق و در جنوب بغداد قرار دارد، طی اقدامات تروریستی به دنبال هتک حرمت حرم ائمه اطهار سامرای عراق مورد اصابت خمپاره قرار گرفت.


میم.شین :: 85/12/5::  4:55 عصر

قدم نو رسیده مبارک

در روز هفتم ماه صفر سال 128 هجرى بود که هفتمین اختر ولایت و امامت، در محلّى به نام ابواء ـ یکى از منزل هاى میان مکه و مدینه ـ به دنیا آمد.

یکى از یاران امام صادق(علیه السلام) به نام ابوبصیر مى گوید:

«در ابواء، در خدمت امام مشغول غذا خوردن بودیم که پیک حمیده ـ مادر حضرت موسى بن جعفر(علیهما السلام) ـ از راه رسید و بشارت ولادت نوزاد جدید را به خدمت امام داد. حضرت بلافاصله از جا برخاست، چیزى نگذشت که به سوى ما برگشت در حالى که آستین بالا زده بود و خندان به نظر مى رسید.

گفتم خداوند شما را همیشه خندان کند و چشمت را روشن گرداند. حمیده چه آورده است؟ فرمود: خداوند به من پسرى عنایت فرمود...»(4)

امام پس از توقف کوتاهى در ابواء، به سوى مدینه رفت و هنگامى که وارد مدینه شد، به شکرانه این مولود مبارک، سه روز به مردم طعام داد.(5)

مِنهال قصّاب گوید:

«مکه را به قصد مدینه ترک گفته، در ابواء خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم که براى او فرزندى به دنیا آمده بود. من پیش از امام(علیه السلام) وارد مدینه شدم و آن حضرت روز بعد وارد شهر مدینه شد، پس آن حضرت سه روز به مردم طعام داد و من از جمله آن کسانى بودم که هر سه روز به خانه حضرت رفته و غذا مى خوردم و تا روز دیگر چیزى نمى خوردم.»(6)


میم.شین :: 85/12/5::  4:54 عصر

یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر ادرکنی

از آغاز تولد امام موسى بن جعغر(علیهما السلام) ، آثار عظمت و بزرگى در سیماى ملکوتى اش جلوه گر بود; چراکه هنوز به دنیا نیامده بود که امام صادق(علیه السلام) از چنین فرزندى خبر داد و به فرزند احمر درباره حمیده مادر امام کاظم(علیه السلام) فرمود:

«اى فرزند احمر، زود است که از او نوزادى به دنیا مى آید. میان او و پروردگار خویش، هیچ گونه حجاب و پرده اى نباشد.»(7)

و در دوران کودکى دوست و دشمن را به حیرت و شگفتى وامى داشت. او گاهى
که در محضر پدر سخن مى گفت امام صادق(علیه السلام) در تأیید گفته و بیانات فرزند خود
مى فرمود:

«یا بُنَىَّ اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِی جَعَلَکَ خَلَفاً مِنَ اْلآباءِ وَ سُرُوراً مِنَ اْلأَبْناءِ وَ عِوَضاً عَنِ اْلأَصْدِقاءِ».(8)

و روز دیگرى به عیسى بن شلقان که مى خواست از محضر امام صادق(علیه السلام) درباره ابوالخطاب سؤالى بکند، حضرت در ابتدا فرمود:

«اى عیسى، چه چیز تو را مانع شد که فرزندم را ملاقات کنى و از او هر آنچه که مى خواهى بپرسى؟»

عیسى مى گوید:

«نزد عبد صالح (موسى بن جعفر) رفتم در حالى که در مکتب نشسته و بر لبانش اثر جوهر بود. تا مرا دید بدون هیچ مقدمه اى فرمود: اى عیسى، خداى تبارک و تعالى از پیامبران بر پیامبرى عهد و میثاق گرفت و هرگز از آن پیمان دست برنداشتند و از اوصیا و جانشینان نیز بر جانشینى آنان پیمان گرفت و به گروهى از مردم ایمان را به عنوان امانت سپرد و پس از مدتى آن را از آنان باز مى ستاند و ابوالخطاب از جمله کسانى بود که ایمانش عاریه و امانتى بود و پس از مدتى خداوند ایمان او را از او باز پس گرفت. گوید پس از شنیدن این سخن او را در آغوش گرفته و میان دو دیده اش را بوسیدم و گفتم; پدر و مادرم به فدایت، آنها فرزندانى هستند که از نظر پاکى و کمال، بعضى از بعضى دیگر گرفته شده و خداوند شنونده و داناست. سپس به محضر امام صادق(علیه السلام) برگشتم. امام به من فرمود: اى عیسى چه کردى؟ عرض کردم پدر و مادرم به فدایت، به دستور شما به حضورش رفتم، او ابتدا درباره ابوالخطاب به من خبر داد و هر چه که در نظر بود به من جواب داد. به خدا سوگند آنجا بود که پى بردم او صاحب این امر است. امام صادق فرمود: اى عیسى، این فرزندم را که دیدى اگر از تمام قرآن، از او مى پرسیدى همانا از روى آگاهى به تو جواب مى داد.»(9)

محمد بن مسلم گوید:

«روزى ابوحنیفه به محضر امام صادق(علیه السلام) وارد شد و عرضه داشت: فرزندت موسى را دیدم که در مسجد نماز مى خواند و مردم نیز از مقابلش عبور مى کردند، در حالى که هیچ عکس العملى نشان نمى داد. امام صادق(علیه السلام) فرمود: موسى را صدا کنید. و چون امام کاظم(علیه السلام) به حضور پدر رسید، آن حضرت
فرمود: ابوحنیفه مى گوید تو نماز مى خواندى و مردم از برابر تو عبور مى کردند و آنها را منع نمى کردى؟ گفت: آرى، پدر جان، آن کسى که من براى او نماز مى خواندم از آنهایى که از برابرم مى گذشتند به من نزدیکتر بود و خداوند
مى فرماید: و ما به او از رگ گردنش نزدیکتریم.

محمد بن مسلم مى گوید: همین که امام صادق(علیه السلام) این پاسخ را از فرزندش شنید او را به آغوش کشید و فرمود: پدر و مادرم فداى تو اى گنجینه رازها.(10)

جملات و تعبیرهاى بسیار زیباى امام صادق(علیه السلام) درباره فرزندش امام موسى بن جعفر(علیهما السلام) نشانگر شخصیت بى مانند آن حضرت است; چرا که امام صادق(علیه السلام) از دوران کودکى پیوسته مردم را به فرزندش موسى بن جعفر، ارجاع مى داد و مى فرمود: «هذا وَصِىّ اْلأَوْصِیاء وَ عالِمُ عِلْمِ الْعُلَماء»;(11) «این فرزندم جانشین اوصیا و عالم علم علما مى باشد.» و یا اینکه مى فرمود: «عَلَیْکُمْ بِهَذَا فَهُوَ وَ اللَّهِ صَاحِبُکُمْ بَعْدِی».(12)


میم.شین :: 85/12/4::  10:0 صبح

من الذی ایتمنی و علی صغر سنی

چه کسی مرا یتیم کرد در این سنین کودکی

ای آبرومند دربار کبریایی

به حق آباء و اجداد پاکت و به حق برادری که بیش از شش ماه نتوانست غریبی ات را تحمل کند دست ما را بگیر و ما را روزی خور خوان با کرامتت قرار بده

الهنا. آمین

 

رقیه (س) دختر خورشید است... رقیه (س) از تبار نور و از جنس آبی آسمان است.
رقیه (س) جلوه دیگری از شکوه و عظمت حماسه عاشورا است. حضور این کودک خردسال در متن نهضت سرخ حسینی بی هیچ شک و شبهه‌ای اتفاقی ساده و ناچیز نبوده است، چنانکه هر یک از کسانی که در واقعه نینوا حضور داشته‌اند، چون نیک بنگریم، حامل پیامی شگرف و شگفت بوده‌اند.

 

به گواه تاریخ نگاران و مقتل نویسان رحلت شهادت‌ گونه رقیه (س) اندکی پس از واقعه خونین کربلا در سال شصت و یکم هجری رخ داده است و در این هنگام وی سه یا چهار ساله بوده است و نخستین نکته شگفت درباره حضرت رقیه (س)، شاید همین باشد که با چنین عمر کوتاهی، از مرزهای تاریخ عبور کرد و به جاودانگی رسید، آن گونه که برادر شیرخوارش علی ‌اصغر (ع) به چنین مرتبه‌ای نایل شد.

به عبارت دیگر یکی از جلوه‌های رویداد بزرگ عاشورا تنوع سنی شخصیت‌های آن می‌باشد که از پایین‌ترین سن آغاز و به بالاترین سنین (حضرت حبیب‌ بن مظاهر) ختم می‌گردد. نکته قابل تأمل دیگر در بررسی این مهم آن است که در پدید آوردن این حماسه بی ‌بدیل و شکوهمند تنها یک جنسیت سهیم نبوده، بلکه در کنار اسامی مردان و پسران جانباز و ایثارگر این واقعه، نام زنان و دختران نیز حضوری پررنگ و تابناک دارد.
مصائب و شدائدی را که رقیه (س) از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام متحمل می‌شود، آنچنان تلخ و دهشتناک است که وجدان هر انسان آزاده و صاحبدلی را می‌آزارد و قلب و روح را متأثر و مجروح می‌سازد. تحمل گرمای شدید کربلا همراه با تشنگی، حضور در صحنه شهادت خویشاوندان، اسارت و ناظر رفتارهای شقاوت آلود بودن، آزار و شکنجه‌ های جسمی و روحی فراوان، دلتنگی برای پدر در خرابه شام و ... نشانگر مصائب عظمایی است که یک کودک خردسال با جسم و روح لطیف خود با آن مواجه شده است. از دیگر سو همین قساوت سپاه یزید است که بر عظمت نهضت سترگ عاشورا می‌افزاید، زیرا حضرت امام حسین (ع) با شناخت و پیش‌بینی تمام این مصائب و شدائد به قیام در راه احیاء دین جد بزرگوار خویش قد علم فرمود و چنین دشواری‌هایی نتوانست هیچ گونه خللی بر عزم استوار آن حضرت در راه آزمایش بزرگ الهی پدید آورد.
 رقیه (س) برهان بزرگ دیگری است بر حقانیت قیام امام حسین (ع) که تنها کسی می‌تواند چنین به مبارزه و مقابله با ستم برخیزد که مقصدی الهی داشته باشد، و رقیه (س) برهان بزرگ دیگری است بر مظلومیت عترت پاک پیامبر (ص) و رسواکننده سیاهکارانی است که داعیه جانشینی رسول خدا (ص) را سر دادند و رقیه (س) برهان بزرگ دیگری است برای آن که اوج توحش و سنگدلی دژخیمان دستگاه بنی ‌امیه برای همیشه تاریخ به اثبات بماند، و رقیه (س) فاتح شام و سفیر بزرگ عاشورا در این سرزمین است، و رقیه (س) برهان بزرگ دیگری است بر این حقیقت بزرگ که حق بر باطل پیروز خواهد شد و اینک پس از قرن‌های متمادی آنان که به مرقد مطهر آن حضرت در شام مشرف می‌شوند به عینه تفاوت میان مقام و مرتبه این کودک سه ساله را با خلیفه جابری چون یزید درمی‌یابند.

آرامگاه‎‎‎ ملکوتی‎ دخت‎ سه سـالـه امـام‎‎ سـوم شیعیان‎ در شام‎ کنـار بـاب‎ "الفـرادیـس " مابین‎ کوچه‎ های‎ تاریخی‎ و پر ازدحام‎ دمشـق‎ است‎‎ که‎‎ هر ساله بسیاری‎ از شیفتگان‎ اهل‎ بیت (ع) را از مناطق‎ مختلف‎ جهان‎ به‎ سوی‎ خود جلب‎ می‎ کند.
پروردگارا به ما توفیق درک شخصیت حضرت رقیه(س) کرامت فرما.


   1   2      >

:: RSS ::
::پیوندهای روزانه::
ابوطالب مظلوم تاریخ [170]
حوزه نیوز (پایگاه رسمی مرکز خبر حوزه) [204]
پایگاه مرجع فقید شیعه آیت الله العظمی فاضل لنکرانی [53]
مرکز انجمنهای اعتقادی [123]
پایگاه عالم جلیل القدر سید شرف الدین [116]
خبرگزاری فارس [143]
پایگاه فارغ التحصیلان مرکز جهانی علوم اسلامی [144]
پایگاه مرجع فقید آیت الله تبریزی [73]
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سیستانی [69]
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله میلانی [108]
هفته نامه خبری افق حوزه [87]
فهرست برخی از آژانس های خبری خارجی [115]
[آرشیو(12)]

::تعداد کل بازدیدها::

67204

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::درباره من::
14 نور واحد - اخبار حاج آقا
میم.شین
بگذریم
::لوگوی من::
14 نور واحد - اخبار حاج آقا
::لوگوی دوستان::






















::لینک دوستان::
شاید سخن حق
تعقل و تفکر
::وضعیت من در یاهو::
::فهرست موضوعی یادداشت ها::
::آرشیو::
::جستجوی وبلاگ::
 :جستجو
::اشتراک::
 
 
     
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
14 نور واحد - اخبار حاج آقا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

This free script provided by webloger site

سفارش تبلیغ
صبا ویژن