سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادداشت - اخبار حاج آقا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون خشمناک شوم ، کى خشم خود را فرو نشانم ؟ آنگاه که انتقام گرفتن نتوانم ، تا مرا گویند اگر شکیبا باشى بهتر یا آنگاه که توانم تا مرا گویند اگر ببخشایى نیکوتر . [نهج البلاغه]
 

 
   

یادداشت - اخبار حاج آقا
 
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:1بازدید دیروز:27
 

میم.شین :: 85/12/7::  10:17 صبح

سلام

(از اینکه متن قدری بهم ریخته است عذر می خواهم. خیلی سریع نوشتم)

هشتم صفر المظفر مصادف است با رحلت استاد بزرگ حوزه علمیه هزار ساله نجف اشرف و استاد الفقهاء والجتهدین مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی اعلی الله مقامه الشریف

اما قبل از اینکه مختصری ازبیوگرافی و خدمات ارزشمند آن فقیه محدث و رجالی نامور را بیان نماییم لازم است به نکته ای اشاره کنم و آن این است که شاید برخی از افراد در مورد شخصیت این عالم بزرگ دچار شبهه و تردید شده باشند اما باید گفت بر خلاف برخی مغرضان که سعی می کنند آیت الله خویی را فردی جلوه دهند که هیچ کاری با حکام جور نداشت و هیچ گونه تلاشی برای فروپاشی حکومت های طاغوت انجام نمی داد مخصوصا صدا و سیما بلکه ایشان به اقتضای زمان خویش سعی در حفظ موقعیت حوزه علمیه شیعه داشت چرا که صدام غاصب و قبل از آن حکومت های جور دیگری بر عراق حکومت می کردند که چنانچه کسی علنا به مبارزه بر می خاست او را شهید و یا تبعید می کردند و لذا حوزه به خطر می افتاد اما بد نیست بدانید علی رغم همه محافظه کاری و احتیاطی که ایشان به خرج داد. باز هم تبعیدش کردند.

به هر جهت متاسفم برای عده ای که برای اغراض شخصی خود علمای بزرگ اسلام را زیر سؤال می برند.

اشاره:

ابوالقاسم بن علی اکبر بن هاشم موسوی خویی در 15 رجب 1317(ق) در خوی متولد شد. بدنبال اختلاف علما در جریان نهضت مشروطیت پدر ایشان به نجف اشرف مهاجرت می کند و او دو سال بعد در سال 1330 به ایشان ملحق می شود. هر چند عراق آن روز نیز نه تنها از جریان مشروطیت و دسته بندیهای فقها در این مسئله خالی نیست، بلکه علاوه بر آن مبارزه علما علیه استعمار انگلیس در جریان است. در این نهضت مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی در سامرا و مرحوم شیخ الشریعه اصفهانی در نجف، نقش تعیین کننده ای دارند. ابوالقاسم جوان در چنین محیطی پس از اتمام مرحله سطح در سال 1338 در سن بیست سالگی پا به عرصه تحصیل خارج می گذارد. و از همان آغاز آثار ذکاوت و استعداد علمی او چشمگیر و مشخص است. او افزون بر 12 سال از محضر اساتید ذیل استفاده می کند:

1. شیخ فتح الله مشهور به شیخ الشریعه اصفهانی، شیخ مهدی مازندرانی شیخ ضیاالدین عراقی، شیخ محمد حسین اصفهانی (کمپانی)، شیخ محمد حسین نائینی، شیخ محمد جواد بلاغی صاحب تفسیر آلاالرحمن، حکیم بزرگ مرحوم سیدحسین بادکوبی. بیشترین تحصیل او در فقه و اصول نزد مرحوم کمپانی و مرحوم نائینی صورت می گیرد. او نزد این دو عالم علاوه بر چند کتاب فقهی، یک دوره کامل خارج اصول را میگذراند و پس از درس استاد، مباحث مطروحه را برای دیگر طلاب که در بینشان اهل فضل کم نبود، تقریر می کند. مرحوم نائینی آخرین استادی است که او از محضرش استفاده کرده است.

در بیست و پنج سالگی (1342 ق) نخستین کتابش بنام «نفحات الاعجاز فی رد حسن الایجاز» را در نجف اشرف منتشر می کند. این کتاب نقد و پاسخی است به کتاب «حسن الایجاز فی ابطال الاعجاز» یک آمریکایی موسوم به نصیرالدین ظافر. ابوالقاسم جوان در این کتاب از اعجاز قرآن کریم دفاع می کند. شش سال بعد، با انتشار جلد اول «اجود التقریرات» که تقریر دروس مرحوم میرزای نائینی به قلم اوست، وی را به عنوان یک مجتهد جوان در حوزه نجف معرفی می کند. حدود سال 1352 ق. تدریس مرحله عالی خارج فقه و اصول را در مسجد خضرای نجف آغاز می کند و در این زمان جمعی از بزرگان علمای نجف مانند مرحوم نائینی، کمپانی، عراقی، بلاغی، میرزا آقاشیرازی و سید ابوالحسن اصفهانی به اجتهاد و فقاهت ایشان شهادت داده اند و در نزدیک شصت سال تدریس مداوم جمع  کثیری از افاضل علمای جهان اسلام در محضر او پرورش می یابند. تدریس دو دوره کامل خارج مکاسب (بر مبنای مکاسب شیخ اعظم انصاری «ره ») و چند کتاب فقهی دیگر و نیز دو دوره کامل کتاب صلوه را در طول  25 سال، انجام می دهد و از سال 1377 ه.ق تدریس فروع متن عروه الوثقی را آغاز می کند و طی نزدیک به سی سال توفیق می یابد یک دوره کامل فقه استدلالی را به ترتیب عروه الوثقی به پایان برد.

او در عمر پربار خود موفق می شود شش دوره کامل خارج اصول را تدریس کند و تدریس دوره هفتم به واسطه اشتغالات مرجعیت در مسئله  «ضد» رها می شود (ظاهراً قبل از 1400). انتشار جلد اول کتاب «البیان فی تفسیر القرآن» نشان داد که ایشان در علوم قرآنی و تفسیر نیز مبتکری نوآور و صاحب نظری بصیر است. اما علی رغم تدریس طولانی ایشان در فقه و اصول، تدریس تفسیر را به دلایلی ادامه نمی دهد.

از آن مرحوم در چهار زمینه کتاب به یادگار مانده است: فقه و اصول و رجال و تفسیر، و انصافاً در هر چهار رشته آثار ماندنی عرضه کرده است. آرا علمی آیت ا... العظمی خویی در زمره مطرح ترین آرا دروس فقه و اصول حوزه های علمیه است. هیچ کرسی تدریس فقهی یا اصول نسبت به  آرا او نمی تواند بی اعتنا باشد، حال چه در تأیید مبنای او و چه در نقد دیدگاهش، مبالغه نیست اگر ادعا کنیم دیر زمانی است که بسیاری از دروس فقه و اصول نجف و قم با طرح آرا علمی او رونق می گیرد.

در اکثر کتب فقهی یا اصول منتشرشده سی سال اخیر تأثیر علمی او مشهود است. موسوعه کبیر رجالی او مبسوط ترین و در زمره  قوی ترین مجموعه های رجالی شیعه است که هر عالمی در تحقیقات رجالی خود به آن نیازمند است. تفسیر «البیان» او گرچه تنها یک جلد است و مختصر، اما به جوانب مختلف علوم قرآنی پرداخته است و از تفسیر تنها به سوره مبارکه حمد اکتفا کرده است، اما به هر حال این تألیف یک نقطه عطف در تاریخ تألیف علوم قرآنی در جهان اسلام بویژه تشیع به شمار می رود.

مرحوم آیت الله خویی اگر چه در فقه و اصول تألیفات قلمی فراوانی ندارد، اما بیشترین تألیفات فقهی اصول در تقریر دروس فقه و اصول ایشان است. نظم و دقت اصولی، روانی و سادگی بیان و دوری از حشو و زوائد باعث شده است تقریرات دروس ایشان عملاً محور مطالعه جمع  کثیری از طلاب در مرحله خارج باشد. آثار مطبوع ایشان شامل آثار فقهی، اصولی، رجالی و تفسیری که خود به رشته تحریر درآورده، میشود.

از مشهورترین شاگردان مرحوم آیت ا... العظمی خویی می توان از علمای ذیل یاد کرد:

شهید سید محمد باقر صدر، سید علی سیستانی، سید محمد روحانی، شیخ حسین وحید خراسانی، شیخ جواد تبریزی، میرزا علی غروی تبریزی، شیخ مرتضی بروجردی، سید رضا موسوی خلخالی و دیگر بزرگان.

آن مرحوم در تمام عمر ممحض در فقه و اصول و تدریس و تألیف بود و حفظ حوزه علمیه هزارساله نجف اشرف را وظیفه اصلی خود می دانست. در زمان زعامت ایشان بر حوزه فیضیه نجف اتفاقات بسیار مهمی در عراق و ایران و جهان رخ داد. آن مرحوم در بعضی قضایای مهم مانند کشتار فیضیه در سال 1342، تبعید مرحوم امام خمینی به ترکیه و سپس به عراق به نفع نهضت اسلامی موضع گرفت. در تلگرافی در جریان جنگ شش روزه  اعراب و اسرائیل خواستار تحریم نفت و قطع رابطه با رژیم صهیونیستی شد و از مردم فلسطین حمایت کرد در جریانات اخیر عراق، ایشان متحمل تضییقات و مشقات فراوانی از سوی رژیم بعثی عراق شد.


میم.شین :: 85/12/6::  7:50 عصر

ابونعیم روایت می کند که پیامبر خدا (ص) فرمود: روح الأمین بر من نازل شد و حدیث کرد که خدا چهار تن از اصحاب مرا دوست می دارد: حاضران پرسیدند: آنان چه کسانی اند؟ فرمود: على، سلمان، ابوذر و مقداد. (حلیة الاولیاء)


میم.شین :: 85/12/6::  7:49 عصر

هفتم اسفند = هشتم صفر المظفر مصادف است با رحلت بزرگ مردی از تبار نور‏ جناب سلمان محمدی (فارسی) علیه السلام

خداوندا به همه جناب سلمان و به حق همه سلمان های مکنون روزگار توفیق همراهی مردانه با ولایت را نصیب ما بفرما

 

ابن عساکر در تاریخ دمشق، گفت: سلمان فارسى، مکنّى به ابوعبداللّه، از اهالى رامهرمز (در استان خوزستان) و یا از اهالى اصفهان، از روستایى به نام «جى» بود و پدرش در این روستا کشاورزى مى کرد و بر کیش زرتشتیت قرار داشت. سلمان نیز بر همین کیش بود، تا این که به مسیحیت تمایل پیدا کرد و مسیحى شد و پس از چندى با یهودیت آشنا شد. آن گاه به مدینه رفت و برده مردى از یهودیان بنى قریظه، قرار گرفت. هنگامى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به این شهر هجرت کرد با دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با دین اسلام آشنا گردید. سلمان به نزد آن حضرت آمد و مسلمان شد و پیامبر (ص) با مولاى او قراردادى بست بر این که سلمان کار کند و از درآمدهاى خویش، خود را آزاد کند. پیامبر (ص) و مسلمانان مدینه او را کمک کردند تا این که بهاى خویش را به یهودى پرداخت و آزاد گردید. وى با این که ایرانى نژاد است در میان عرب ها و مسلمانان حجاز که غالبا عرب نژاد بودند، به مقامى رفیع و مرتبه اى بلند دست یافت.

کشّی در حدیثی از امام باقر (ع) حسب و نسب سلمان را از زبان خودش چنین روایت می کند: من سلمان فرزند عبدالله ام. گمراه بودم، خداوند به برکت محمد (ص) مرا هدایت کرد، عائله مند بودم به محمد (ص) بی نیازم ساخت و بنده بودم به محمد (ص) آزادم کرد. و این، حسب و نسب من است. در روایات آمده است که نام (سلمان) را پیامبر(ص) به او داد.
در سال اول هجرى، هنگامى که پیامبراکرم (ص) میان هر دو نفر از مسلمانان مهاجر و انصار پیمان برادرى برقرار نمود، میان سلمان و ابودردا (عویمر بن زید) نیز عقد اخوت بست و در این ماجرا به سلمان فرمود: یا سلمان أنت من أهل البیت و قد آتاک الله العلم الاوّل و الاخر و الکتاب الاوّل و الکتاب الاخر؛ اى سلمان، تو از اهل بیت ما هستى و خداى سبحان به تو دانش نخستین و واپسین را عنایت کرده است و کتاب اوّل (نخستین کتابى که بر پیامبران الهى نازل شده بود) و کتاب آخر (قرآن مجید) را به تو آموخته است.

او در جنگ خندق، از طراحان اصلى جنگ بود و از آن بعد در تمامى جنگ هاى مسلمانان شرکت نمود و حتى پس از رحلت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در برخى از فتوحات اسلامى حضور فعال داشت.

سلمان فارسى، سال هاى دراز در پى حقیقت و یافتن پیامبر موعود بود و سرانجام گمشده خود را در شخص پیامبر اکرم (ص) یافته بود. از آن روز تمام عشق و محبت خود را متوجه پیامبر (ص) و خاندانش، به ویژه امیرمؤمنان علیه السّلام و خانواده گرامى اش نمود. هیچ گاه راضى نمى شد که از آنان دور شده و یا ذره اى از محبت و دوستى خویش را نسبت به آنان کاهش دهد. حتى آن هنگامى که مهاجر و انصار، هم دست شده و پس از رحلت پیامبر (ص)، خلافت اسلامى را غاصبانه از امیرمؤمنان علیه السّلام ربودند و آن حضرت و همسر گرامى اش حضرت فاطمه زهرا (س) را در اذیت و آزار قرار دادند، لحظه اى از آن بزرگواران جدا نشد. و از چهار نفرانی که اولین بار به عنوان شیعه علی نام گرفتند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد، و عمار یاسر محسوب میشد.

سلمان با این که در حیات خود، حکومت و خلافت حضرت على علیه السّلام را درک نکرده و پیش از خلافت آن حضرت و امامت امامان بعدى، رحلت کرده بود، در عین حال، عارف به مقام آنان و معتقد به امامت امامان معصوم علیهم السّلام از ذریه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و از نسل امیرمؤمنان علیه السّلام بود.  او خواهان خلافت حضرت على علیه السّلام پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و بنا به سفارش آن حضرت بود. هم چنین وى اعتقاد راسخ داشت بر این که امیرمؤمنان على بن ابیطالب علیه السّلام، نخستین مردى است که به پیامبر اکرم (ص) ایمان آورد و آیین مسلمانى را برگزید.

درباره نقش تقوا در سنجش ارزش آدمی در روایات، حکایت زیبایی آمده است که روزی سلمان فارسی وارد مسجد نبوی شد و صحابه پیامبر(ع) به احترام او از جای خود برخاستند و در صدر مجلس به او جای دادند. لحظه ای نگذشته بود که یکی از صحابه معروف نیز وارد مسجد شد، و چون سلمان را در صدر مجلس مشاهده کرد؛ لب به اعتراض گشود و گفت: «من هذا العجمی المتصدر فیمابین العرب؛ این مرد ایرانی و عجمی که در صدر مجلس نشسته در میان عرب ها چه می کند؟»
رسول خدا (ص) با شنیدن این سخن غیر اسلامی به خشم آمد و بر بالای منبر قرار گرفت و فرمود: «ای مردم! آگاه باشید که تمام انسان ها از زمان حضرت آدم تا زمان ما مثل دندان های ما یکسانند، عرب بر عجم، گندمگون بر سیاه پوست امتیازی ندارد، مگر به تقوا.»
در روایتی دیگر آمده است که روزی عمر به عنوان تحقیر از حضرت سلمان پرسید: تو کیستی و چیستی؟ سلمان بی درنگ جواب داد: «اول، من و تو نطفه گندیده و بد بو بودیم، طولی نمی کشد که با مرگ، بدن من و تو تبدیل به جسدی متعفن و نامطلوب خواهد شد، و چون قیامت بپاخیزد، و میزان ها برپا گردد، هر کس میزان اعمال او افزون تر و تقوایش بیشتر باشد به خدا نزدیک تر خواهد بود.

شیخ مفید (رحمت الله علیه) از جعفربن مؤدّب روایت می کند که سلمان، عمار، ابوذر و مقداد ارکان اربعه هستند و ابونعیم سلمان را با این ویژگی ها می ستاید: پیشگام ترین فارسیان به اسلام، مِهتر دلیران، تلاش گری که آرام نگرفت و دریایی که فرو ننشست، دانشمندی فرزانه و عابدی آگاه.
سلمان فارسى چه در حیات رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و چه پس از رحلت آن حضرت، هم چنین وى چه در ایامى که در مدینه ساکن بود و چه در ایامى که به حکومت مدائن منصوب شده بود، همیشه زندگى بى آلایش و ساده اى داشت. آن چه از بیت المال به عنوان حقوق سالانه به او مى رسید، صدقه مى داد و خود با بافت زنبیل و دست رنج هاى خود معیشت مى نمود. هیچگاه مقام و منزلتش و یا حکومتى که به وى واگذار شده بود، ذره اى وى را به عافیت طلبى و رفاه گرایى سوق نداد.

حتى آن هنگامى که به حکومت مدائن رسید، با روش هاى ساده زیستى و قناعت پیشه گى خویش، محرومان و مستمندان را به زندگى امیدوار مى کرد و با آنان همراه و همراز مى گردید. از او نقل کرده اند که به او گفتند: چرا از امارت ناخرسندى پاسخ داد: به خاطر حلاوت رسیدن به آن و مرارت جدایی اش.

 ابونعیم و ذهبی نوشته اند که سلمان در حالی که بر حدود سی هزار نفر حکومت می کرد، تنها با یک عبا که فرش و لباس او نیز بود، برای مردم خطبه می خواند. به همین جهت مورد سرزنش خلیفه وقت، عمربن خطاب قرارگرفت. او در پاسخ خلیفه چنین نوشت:

گفته بودى که من حکومت خدا را ضعیف و سست کرده و خود را خوار گردانیده و خدمتکار مردم نموده ام به حدى که اهالى مدائن نمى دانند که من امیر آن هایم ! پس مرا به منزله پلى گردانیده اند که بر من مى گذرند و بارهاى خود را بر دوش من مى گذارند! و نوشته بودى که این ها باعث سستى سلطنت خدا مى شود! پس بدان که ذلت در اطاعت الهى، دوست داشتنى تر است در نزد من از عزت در معیصت و نافرمانى خدا و تو خود مى دانى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تألیف دل هاى مردم مى نمود و به ایشان نزدیکى مى جست و مردم هم به سوى او تقرب مى جستند...

به این ترتیب وى، خلیفه وقت را به سنت هاى فراموش شده رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تذکر داد که مردمى بودن و با آنان و همچون آنان زندگى کردن، نه تنها مغایر با زمامدارى نیست بلکه لازمه حکومت الهى و مردمى است و از سنت هاى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است.

مجلسی (رحمت الله علیه) روایت می کند که علی (ع) در بامدادی به مسجد درآمد و خطاب به مردم فرمود: ای مردم! خداوند شما را در مرگ برادرتان سلمان پاداش بزرگی عطا فرماید. پیامبر خدا (ص) را در خواب دیدم، گفت: سلمان وفات یافته است و مرا به غُسل و کفن و نماز و دفنش سفارش فرمود و اکنون به سوی مداین می روم. مردم خلیفه خود را تا بیرون شهر بدرقه کردند و آن حضرت به طرف مداین حرکت کرد و همان روز نزدیک ظهر بازگشت و گفت: سلمان را دفن کردم.

مقبره سلمان فارسی که در منطقه مدائن عراق و در جنوب بغداد قرار دارد، طی اقدامات تروریستی به دنبال هتک حرمت حرم ائمه اطهار سامرای عراق مورد اصابت خمپاره قرار گرفت.


میم.شین :: 85/12/5::  4:55 عصر

قدم نو رسیده مبارک

در روز هفتم ماه صفر سال 128 هجرى بود که هفتمین اختر ولایت و امامت، در محلّى به نام ابواء ـ یکى از منزل هاى میان مکه و مدینه ـ به دنیا آمد.

یکى از یاران امام صادق(علیه السلام) به نام ابوبصیر مى گوید:

«در ابواء، در خدمت امام مشغول غذا خوردن بودیم که پیک حمیده ـ مادر حضرت موسى بن جعفر(علیهما السلام) ـ از راه رسید و بشارت ولادت نوزاد جدید را به خدمت امام داد. حضرت بلافاصله از جا برخاست، چیزى نگذشت که به سوى ما برگشت در حالى که آستین بالا زده بود و خندان به نظر مى رسید.

گفتم خداوند شما را همیشه خندان کند و چشمت را روشن گرداند. حمیده چه آورده است؟ فرمود: خداوند به من پسرى عنایت فرمود...»(4)

امام پس از توقف کوتاهى در ابواء، به سوى مدینه رفت و هنگامى که وارد مدینه شد، به شکرانه این مولود مبارک، سه روز به مردم طعام داد.(5)

مِنهال قصّاب گوید:

«مکه را به قصد مدینه ترک گفته، در ابواء خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم که براى او فرزندى به دنیا آمده بود. من پیش از امام(علیه السلام) وارد مدینه شدم و آن حضرت روز بعد وارد شهر مدینه شد، پس آن حضرت سه روز به مردم طعام داد و من از جمله آن کسانى بودم که هر سه روز به خانه حضرت رفته و غذا مى خوردم و تا روز دیگر چیزى نمى خوردم.»(6)


میم.شین :: 85/12/5::  4:54 عصر

یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر ادرکنی

از آغاز تولد امام موسى بن جعغر(علیهما السلام) ، آثار عظمت و بزرگى در سیماى ملکوتى اش جلوه گر بود; چراکه هنوز به دنیا نیامده بود که امام صادق(علیه السلام) از چنین فرزندى خبر داد و به فرزند احمر درباره حمیده مادر امام کاظم(علیه السلام) فرمود:

«اى فرزند احمر، زود است که از او نوزادى به دنیا مى آید. میان او و پروردگار خویش، هیچ گونه حجاب و پرده اى نباشد.»(7)

و در دوران کودکى دوست و دشمن را به حیرت و شگفتى وامى داشت. او گاهى
که در محضر پدر سخن مى گفت امام صادق(علیه السلام) در تأیید گفته و بیانات فرزند خود
مى فرمود:

«یا بُنَىَّ اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِی جَعَلَکَ خَلَفاً مِنَ اْلآباءِ وَ سُرُوراً مِنَ اْلأَبْناءِ وَ عِوَضاً عَنِ اْلأَصْدِقاءِ».(8)

و روز دیگرى به عیسى بن شلقان که مى خواست از محضر امام صادق(علیه السلام) درباره ابوالخطاب سؤالى بکند، حضرت در ابتدا فرمود:

«اى عیسى، چه چیز تو را مانع شد که فرزندم را ملاقات کنى و از او هر آنچه که مى خواهى بپرسى؟»

عیسى مى گوید:

«نزد عبد صالح (موسى بن جعفر) رفتم در حالى که در مکتب نشسته و بر لبانش اثر جوهر بود. تا مرا دید بدون هیچ مقدمه اى فرمود: اى عیسى، خداى تبارک و تعالى از پیامبران بر پیامبرى عهد و میثاق گرفت و هرگز از آن پیمان دست برنداشتند و از اوصیا و جانشینان نیز بر جانشینى آنان پیمان گرفت و به گروهى از مردم ایمان را به عنوان امانت سپرد و پس از مدتى آن را از آنان باز مى ستاند و ابوالخطاب از جمله کسانى بود که ایمانش عاریه و امانتى بود و پس از مدتى خداوند ایمان او را از او باز پس گرفت. گوید پس از شنیدن این سخن او را در آغوش گرفته و میان دو دیده اش را بوسیدم و گفتم; پدر و مادرم به فدایت، آنها فرزندانى هستند که از نظر پاکى و کمال، بعضى از بعضى دیگر گرفته شده و خداوند شنونده و داناست. سپس به محضر امام صادق(علیه السلام) برگشتم. امام به من فرمود: اى عیسى چه کردى؟ عرض کردم پدر و مادرم به فدایت، به دستور شما به حضورش رفتم، او ابتدا درباره ابوالخطاب به من خبر داد و هر چه که در نظر بود به من جواب داد. به خدا سوگند آنجا بود که پى بردم او صاحب این امر است. امام صادق فرمود: اى عیسى، این فرزندم را که دیدى اگر از تمام قرآن، از او مى پرسیدى همانا از روى آگاهى به تو جواب مى داد.»(9)

محمد بن مسلم گوید:

«روزى ابوحنیفه به محضر امام صادق(علیه السلام) وارد شد و عرضه داشت: فرزندت موسى را دیدم که در مسجد نماز مى خواند و مردم نیز از مقابلش عبور مى کردند، در حالى که هیچ عکس العملى نشان نمى داد. امام صادق(علیه السلام) فرمود: موسى را صدا کنید. و چون امام کاظم(علیه السلام) به حضور پدر رسید، آن حضرت
فرمود: ابوحنیفه مى گوید تو نماز مى خواندى و مردم از برابر تو عبور مى کردند و آنها را منع نمى کردى؟ گفت: آرى، پدر جان، آن کسى که من براى او نماز مى خواندم از آنهایى که از برابرم مى گذشتند به من نزدیکتر بود و خداوند
مى فرماید: و ما به او از رگ گردنش نزدیکتریم.

محمد بن مسلم مى گوید: همین که امام صادق(علیه السلام) این پاسخ را از فرزندش شنید او را به آغوش کشید و فرمود: پدر و مادرم فداى تو اى گنجینه رازها.(10)

جملات و تعبیرهاى بسیار زیباى امام صادق(علیه السلام) درباره فرزندش امام موسى بن جعفر(علیهما السلام) نشانگر شخصیت بى مانند آن حضرت است; چرا که امام صادق(علیه السلام) از دوران کودکى پیوسته مردم را به فرزندش موسى بن جعفر، ارجاع مى داد و مى فرمود: «هذا وَصِىّ اْلأَوْصِیاء وَ عالِمُ عِلْمِ الْعُلَماء»;(11) «این فرزندم جانشین اوصیا و عالم علم علما مى باشد.» و یا اینکه مى فرمود: «عَلَیْکُمْ بِهَذَا فَهُوَ وَ اللَّهِ صَاحِبُکُمْ بَعْدِی».(12)


میم.شین :: 85/12/4::  10:0 صبح

من الذی ایتمنی و علی صغر سنی

چه کسی مرا یتیم کرد در این سنین کودکی

ای آبرومند دربار کبریایی

به حق آباء و اجداد پاکت و به حق برادری که بیش از شش ماه نتوانست غریبی ات را تحمل کند دست ما را بگیر و ما را روزی خور خوان با کرامتت قرار بده

الهنا. آمین

 

رقیه (س) دختر خورشید است... رقیه (س) از تبار نور و از جنس آبی آسمان است.
رقیه (س) جلوه دیگری از شکوه و عظمت حماسه عاشورا است. حضور این کودک خردسال در متن نهضت سرخ حسینی بی هیچ شک و شبهه‌ای اتفاقی ساده و ناچیز نبوده است، چنانکه هر یک از کسانی که در واقعه نینوا حضور داشته‌اند، چون نیک بنگریم، حامل پیامی شگرف و شگفت بوده‌اند.

 

به گواه تاریخ نگاران و مقتل نویسان رحلت شهادت‌ گونه رقیه (س) اندکی پس از واقعه خونین کربلا در سال شصت و یکم هجری رخ داده است و در این هنگام وی سه یا چهار ساله بوده است و نخستین نکته شگفت درباره حضرت رقیه (س)، شاید همین باشد که با چنین عمر کوتاهی، از مرزهای تاریخ عبور کرد و به جاودانگی رسید، آن گونه که برادر شیرخوارش علی ‌اصغر (ع) به چنین مرتبه‌ای نایل شد.

به عبارت دیگر یکی از جلوه‌های رویداد بزرگ عاشورا تنوع سنی شخصیت‌های آن می‌باشد که از پایین‌ترین سن آغاز و به بالاترین سنین (حضرت حبیب‌ بن مظاهر) ختم می‌گردد. نکته قابل تأمل دیگر در بررسی این مهم آن است که در پدید آوردن این حماسه بی ‌بدیل و شکوهمند تنها یک جنسیت سهیم نبوده، بلکه در کنار اسامی مردان و پسران جانباز و ایثارگر این واقعه، نام زنان و دختران نیز حضوری پررنگ و تابناک دارد.
مصائب و شدائدی را که رقیه (س) از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام متحمل می‌شود، آنچنان تلخ و دهشتناک است که وجدان هر انسان آزاده و صاحبدلی را می‌آزارد و قلب و روح را متأثر و مجروح می‌سازد. تحمل گرمای شدید کربلا همراه با تشنگی، حضور در صحنه شهادت خویشاوندان، اسارت و ناظر رفتارهای شقاوت آلود بودن، آزار و شکنجه‌ های جسمی و روحی فراوان، دلتنگی برای پدر در خرابه شام و ... نشانگر مصائب عظمایی است که یک کودک خردسال با جسم و روح لطیف خود با آن مواجه شده است. از دیگر سو همین قساوت سپاه یزید است که بر عظمت نهضت سترگ عاشورا می‌افزاید، زیرا حضرت امام حسین (ع) با شناخت و پیش‌بینی تمام این مصائب و شدائد به قیام در راه احیاء دین جد بزرگوار خویش قد علم فرمود و چنین دشواری‌هایی نتوانست هیچ گونه خللی بر عزم استوار آن حضرت در راه آزمایش بزرگ الهی پدید آورد.
 رقیه (س) برهان بزرگ دیگری است بر حقانیت قیام امام حسین (ع) که تنها کسی می‌تواند چنین به مبارزه و مقابله با ستم برخیزد که مقصدی الهی داشته باشد، و رقیه (س) برهان بزرگ دیگری است بر مظلومیت عترت پاک پیامبر (ص) و رسواکننده سیاهکارانی است که داعیه جانشینی رسول خدا (ص) را سر دادند و رقیه (س) برهان بزرگ دیگری است برای آن که اوج توحش و سنگدلی دژخیمان دستگاه بنی ‌امیه برای همیشه تاریخ به اثبات بماند، و رقیه (س) فاتح شام و سفیر بزرگ عاشورا در این سرزمین است، و رقیه (س) برهان بزرگ دیگری است بر این حقیقت بزرگ که حق بر باطل پیروز خواهد شد و اینک پس از قرن‌های متمادی آنان که به مرقد مطهر آن حضرت در شام مشرف می‌شوند به عینه تفاوت میان مقام و مرتبه این کودک سه ساله را با خلیفه جابری چون یزید درمی‌یابند.

آرامگاه‎‎‎ ملکوتی‎ دخت‎ سه سـالـه امـام‎‎ سـوم شیعیان‎ در شام‎ کنـار بـاب‎ "الفـرادیـس " مابین‎ کوچه‎ های‎ تاریخی‎ و پر ازدحام‎ دمشـق‎ است‎‎ که‎‎ هر ساله بسیاری‎ از شیفتگان‎ اهل‎ بیت (ع) را از مناطق‎ مختلف‎ جهان‎ به‎ سوی‎ خود جلب‎ می‎ کند.
پروردگارا به ما توفیق درک شخصیت حضرت رقیه(س) کرامت فرما.


میم.شین :: 85/12/2::  3:29 عصر

چشمه جاری شکافنده علم ها در بیابان خشکیده دانش جوشیدن گرفت و جان جویندگان علم و معرفت را از زلال پر برکت خود سیراب ساخت. شیعه نشان افتخار دیگری بر گردن آویخت و بر این پیشوای معصوم خود بالید. ای افتخار شیعه که در ضیافت خانه حوزه ها و دانشگاه ها سفره پر نعمت دانش تو گسترده است، میلاد مسعودت را گرامی می داریم.

۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞

در شب میلاد آخرین بازمانده کربلای عطش (بنا به روایتی سوم ماه صفر یا اول رجب)، اشکهای چشمانمان مضاعف میشود و طپش قلبمان سنگین تر از دیروز و دستهایمان بر پنجره های سخت قبرستان غریب و دلگیر بقیع گره میخورد، آنجا که مأوی شکافنده دانش هاست.
چشم هایت را می بندی و دیوار بقیع را در برابرت می‌‌‌‌یابی و آنگاه که شبکه های پنجره را لمس می‌کنی مرغ جانت پر می کشد که بر مزار های مطهر و پاکشان حضور یابی، صورت بر خاک معطرشان بگذاری و با سوز دل غربت اشان را گریه کنی. این جا مدینه است این جا بقیع است و این چهار بقعه تاریک و مظلوم ... چهار قبر مظلوم را می‌نگری که تنها با سنگی بر روی آنها نشان از مزار شریف گلی از بوستان محمد (ص) دارند.

گل ستاره وجود حضرت باقر در آسمان شیعه تابیدن گرفت؛ امامی که شکافنده دانش ها، جامع علم و منبع دانش و مشهور به فضیلت و بینش است و درجه علم و دانشش بالاتر از فهم بشری، امام پایداری و تلخی چشیده ای  از حماسه عاشورا که پیمانش با خدا غیر قابل تردید و فضیلت و کمالش غیر قابل انکار است. امام علم که چشمه‌های جوشان دانش و فنون و حکمت از اندیشه های این بابغه دین می جوشید و می‌تراوید و اوراق زندگی اش سراسر سرشار از احادیث روایت‌‌ها و کلمات قصار و نصیحت هاست.

شب میلادش، فضای ساکت و آرام مدینه، مبهوت نورافشانی خانه گلین امام سجاد (ع) است و فروغی نورانی، آسمان مدینه را روشن کرده است؛ نوری که از چهره معصوم و منور نوزادی مبارک به آسمان ساطع است. چشمه جاری شکافنده علم ها در بیابان خشکیده دانش جوشیدن گرفت و جان جویندگان علم و معرفت را از زلال پر برکت خود سیراب ساخت.

 

۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞

 

نام مبارک امام پنجم محمد بود. لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است، بدین جهت که: دریای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت. القاب دیگری مانند شاکر و صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هریک باز گوینده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است.
کنیه امام "ا
بو جعفر" بود. مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی (ع) است. بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن (ع) و از سوی پدر به امام حسین (ع) می رسید. پدرش حضرت سیدالساجدین، امام زین العابدین، علی بن الحسین (ع) است. تولد حضرت باقر (ع) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجری در مدینه اتفاق افتاد.

در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سید الشهداء کودکی بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک می شد. دوران امامت امام محمد باقر (ع) از سال 95 هجری که سال شهادت امام زین العابدین (ع) است آغاز شد و تا سال 114 هجری یعنی مدت 19سال و چند ماه ادامه داشته است. در دوره امامت امام محمد باقر (ع) و فرزندش امام جعفر صادق (ع) مسائلی مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسی و ظهور سرداران و مدعیانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی و دیگران مطرح است، ترجمه کتابهای فلسفی و مجادلات کلامی در این دوره پیش می آید، و عده ای از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا می شوند. قاضیها و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پدید می آیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر می نماید و تعلیمات قرآنی - به ویژه مسأله امامت و ولایت را، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا، افکار بسیاری از حق طلبان را به حقانیت آل علی (ع) متوجه کرده بود و پرده از چهره زشت ستمکاران اموی و دین به دنیا فروشان برگرفته بود، به انحراف می کشاندند و احادیث نبوی را در بوته فراموشی قرار می دادند. برخی نیز احادیثی به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و یا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون می نمودند.

اینها عواملی بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها بایستند. بدین جهت امام محمد باقر (ع) و پس از وی امام جعفر صادق (ع) از موقعیت مساعد روزگار سیاسی، برای نشر تعلیمات اصیل اسلامی و معارف حقه بهره جستند و دانشگاه تشیع و علوم اسلامی را پایه ریزی نمودند. زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقی تعلیمات پیامبر (ص) و ناموس و قانون عدالت بودند و می بایست به تربیت شاگردانی عالم و عامل و یارانی شایسته و فداکار اهتمام می ورزیدند، و فقه آل محمد (ص) را جمع و تدوین و تدریس کنند. به همین جهت محضر امام باقر (ع) مرکز علماء و دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود.

دانش امام باقر علیه السلام نیز همانند دیگر امامان از سر چشمه‏ وحى بود، آنان آموزگارى نداشتند و در مکتب بشرى درس نخوانده بودند، «جابر بن عبد الله‏» نزد امام باقر (ع) مى‏ آمد و از آنحضرت دانش فرا مى‏گرفت و به آن گرامى مکرر عرض مى ‏کرد: اى شکافنده علوم! گواهى مى‏دهم تو در کودکى از دانشى خداداد برخوردارى.

در مکتب تربیتی امام باقر (ع) علم و فضیلت به مردم آموخته می شد. ابوجعفر امام محمد باقر (ع) متولی صدقات حضرت رسول (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و پدر و جد خود بود و این صدقات را بر بنی هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم می کرد، و اداره آنها را از جهت مالی به عهده داشت. امام باقر (ع) دارای خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامی بود. سیرت و صورتش ستوده بود. پیوسته لباس تمیز می پوشید. در کمال وقار و شکوه حرکت می فرمود.

امام پنجم (ع) بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود. با همه اصحاب مصافحه می کرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق می فرمود. در ضمن سخنانش می فرمود:

مصافحه کردن کدورتهای درونی را از بین می برد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - میریزد.

امام باقر (ع) در صدقات و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگیری از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینی، کمال مواظبت را داشت. میخواست سنتهای جدش رسول الله (ص) را عملاً در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقی را به مردم تعلیم نماید. در روزهای گرم برای رسیدگی به مزارع و نخلستانها بیرون می رفت و با کارگران و کشاورزان بیل می زد و زمین را برای  کشت آماده می ساخت. آنچه از محصول کشاورزی - که با عرق جبین و کد یمین - به دست می آورد در راه خدا انفاق می فرمود. بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله (ص) می رفت، پس از گزاردن فریضه، مردم گرداگردش جمع می شدند و از انوار دانش و فضیلت او بهره مند می گشتند.
مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهای دیگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامی - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسیار کردند. ناچار حضرت سجاد (ع) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر (ع) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای بی سابقه آل ابوسفیان، که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت (ع) توجه کردند، در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأله امامت و رهبری، که تنها شایسته امام معصوم است، سعی بلیغ کردند و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایی رسید که فرزند گرامی آن امام، حضرت امام جعفر صادق (ع) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پایه گذاری  نمود و احادیث و تعلیمات اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد.

امام سجاد (ع) با زبان دعا و مناجات و یادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منکر و امام باقر (ع) با تشکیل حلقه های درس، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینی را برای مردم روشن فرمود. رسول اکرم اسلام (ص) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینی وحی الهی وظایفی را که فرزندان و اهل بیت گرامی اش در آینده انجام خواهند داد و نقشی را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت، ضمن احادیثی  که از آن حضرت روایت شده، تعیین فرموده است. چنان که در این حدیث آمده است:
در زمان امیرالمؤمنین علی (ع) گوئیا، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان که باید - بر مردم روشن نبود، گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حیات مادی بیرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی ننوشیده بودند و در کنار دریای بیکران وجود علی (ع) تشنه لب بودند و جز عده ای معدود قدر چونان گوهری را نمی دانستند. بی جهت نبود که مولای متقیان بارها می فرمود:
"سلونی قبل از تفقدونی پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید و بارها می گفت: من به راههای آسمان از راههای زمین آشناترم. ولی کو آن گوهرشناسی که قدر گوهر وجود علی را بداند؟ اما به تدریج، به ویژه در زمان امام محمد باقر (ع) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامی را درک می کردند و مانند تشنه لبی که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد، زلال گوارای دانش امام باقر (ع) را دریافتند و تسلیم مقام علمی امام (ع) شدند و به قول یکی از مورخان:

"مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشی متوجه فتح دروازه های علم و فرهنگ شدند".

امام باقر (ع) نیز چون زمینه قیام بالسیف (قیام مسلحانه) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان - فراهم نبود، از این رو، نشر معارف اسلام و فعالیت علمی را و هم مبارزه عقیدتی و معنوی با سازمان حکومت اموی را، از این طریق مناسب تر می دید، و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود، به فعالیتهای ثمر بخش علمی در این زمینه پرداخت. اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهای مختلف - بر ضرر حکومت بود، مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار می گرفت. در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفی  شورش (علیه دستگاه) غافل نبود، و از راه دیگری  نیز آن را دامن میزد: و آن راه، تجلیل و تأیید برادر شورشی اش زید بن علی بن الحسین بود.


میم.شین :: 85/11/23::  7:37 عصر

ا

ی پادشه خوبان داد از غم تنهایی‌


آقا!
گلایه ای نیست!
این روسیاه زبان گلایه ندارد
اما...
سامرا که دیگر تمام خاطرات شما نیست‌
وتنهایی هایتان‌

وقتی که پای بر سر سراها می نهادید
اما...
سامرا که دیگر برای شما آشناست‌
و گنبد طلایی اش و مدفن مطهر امام عسگری‌
پدر بزرگوارتان‌
آقا
باور کنید...
این قلم...
با تمام آلودگی هایش‌
توان نوشتن ندارد
آقا خبر را می دانید!؟
گنبد طلایی سامرا را
دوش های ضریح تاب نیاورده اند
وطایفه متوکل‌
...بگذریم‌
امشب دلم هوای سامرا کرده است.


میم.شین :: 85/11/6::  1:10 صبح

یا کاشف الکرب عن وجه الحسین

اکشف کربی بحق اخیک الحسین

محرم آمد و کاری نکردم

شه آواره را یاری نکردم

یا سیدی و مولای

یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیما

اصلا منو چی به این حرفها

توی این حرفها اولیاء و اوصیاء لنگ می زنند

می دونین یعنی چی؟

یعنی اینکه من کجا و آرزوی همراهی با سیدالشهداء در روز عاشورا؟!!!!!!!!!!!

اصلا در حد و قواره ساکنان عالم ملک نیست بلکه باید حداقل اهل ملکوت به بالا باشی تا بتوانی در صف ثبت نام کاروان حسینی قرار بگیری.

اصلا این کاروان ثبت نامی نیست!!!!!!!!!!!!

پس جریان چیه؟

بابا سلطان عشق رحمت واسعه الهی شخصا اعضای کاروان را مشخص می فرمایند.

ای دل غافل

پس با این اوصاف باید چه کار کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هیچ چی

خودت رو درست کن!!

یعنی چی؟؟؟؟

منظورم این بود که اگه تو واقعا سیدالشهداء را به عنوان محبوب خودت قرار دادی پس چرا از او تبعیت نمی کنی

میگن محب باید رنگ و بویی از محبوبش داشته باشه؟

آیا من و تو این رنگ و بو رو داریم؟؟؟!!!
اصلا چرا شما رو مثال می زنم

خودم رو بگم

اصلا من در این حد و قواره نیستم که بخوام واسه آقام چیزی بنویسم

بلکه فقط دارم شرح حال می نویسم

چرا که سرور آزادگان عالم توصیف کننده ای چونان خدا و رسولش دارد.

کسی که اینها توصیفش کنند دیگه چه نیازی به وصف من خاکی از خاک پست تر داره؟

البته اینم بگم منم با این کارها می خوام فقط خودم رو گنده کنم و ابراز وجود کرده باشم و بگم آره . ما هم از اوضاع و احوال کاروان اباعبدالله سردر می آریم.

بگذریم

اینها همه اش حرف است و تا عمل خیلی فاصله داره

در خاتمه یکی دو بیت بنویسم که مشهور است بین آقایون علماء سلف که هر وقت مضطر شدید با این ابیات متوسل شوید حتما دستگیری می شود.

البته این جمله را بیشتر از عارف و سالک الی الله مرحوم کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی شنیده بودم:

ای ماه بنی هاشم خورشید لقا عباس

ای نور دل حیدر شمع شهداء عباس

با حالت درد و غم ما رو به تو آوردیم

دست من محزون گیر از بهر خدا عباس

یا علی مدد

بابی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی و اسرتی یا سیدالشهداء

 


میم.شین :: 85/10/15::  12:25 عصر

پدر و مادرم به فدایت باد یا علی بن محمد الهادی

بر تو بر خاندان و اجداد پاکت درود می فرستیم.

اصلا من که هستم که بخواهم در وصف تو بنویسم. بهتر است سکوت کنم. و از شما بشنویم.

یا علی مدد

امامان و پیشوایان معصوم (ع) انسانهای کامل و برگزیده ای هستند که به عنوان الگوهای رفتاری و مشعلهای فروزان هدایت جامعه بشری از سوی خدا تعیین شده اند. گفتار و رفتار و خوی و منش آنان ترسیم حیات طیبه انسانی و وجودشان تبلور تمامی ارزشهای الهی است.

بدون شک، ارتباط با چنین چهره هایی و پیروی از دستورها و رفتارشان، تنها راه دستیابی به کمال انسانیت و سعادت هر دو جهان است. پیشوای دهم (ع) یکی از پیشتازان دانش و تقوا و کمال است که وجودش مظهر فضائل اخلاقی و کمالات  نفسانی و الگوی حق جویان و ستم ستیزان است.

امام ابوالحسن علی النقی هادی علیه السلام ملقب به امام "هادی"، دهمین پیشوای شیعیان در نیمه ذیحجه سال 212 هجری در اطراف مدینه در محلی به نام " صریا" متولد گشت.  آن حضرت و فرزند گرامی ایشان امام حسن علیهما السلام به عسکریین شهرت یافتند، زیرا خلفای بنی عباس آنها را از سال 233 به سامرا (عسکر) برده و تا آخر عمر پر برکتشان در آنجا، آنها را تحت نظر قرار دادند. امام هادی علیه السلام به لقبهای دیگری مانند: نقی، عالم، فقیه، امین و طیب شهرت داشت و کنیه مبارک ایشان ابوالحسن است. از آنجا که کنیه امام موسی کاظم و امام رضا علیهما السلام نیز ابوالحسن بود، لذا برای اجتناب از اشتباه، ابوالحسن اول به امام کاظم علیه السلام، ابوالحسن ثانی به امام رضا علیه السلام و ابوالحسن ثالث به حضرت هادی علیه السلام اختصاص یافته است.

پدر بزرگوارش امام جواد (ع) و مادرش بانوی گرامی سمانه است که بانویی با فضیلت و با تقوا بود. امام هادی (ع) در سن 6 یا 8 سالگی یعنی در سال 220 هجری، پس از شهادت امام جواد (ع) به امامت رسید. مدت 33 ساله امامت امام هادی (ع) با خلفای معتصم، واثق، توکل، منتصر، مستعن و معتز معاصر بود.

عظمت شخصیت امام هادی (ع) به قدری زیاد است که دوست و دشمن را به اعتراف واداشته است. قسمتی از این اعترافات مبنی بر شخصیت آن امام به لحاظ اخلاقی و بخشی دیگر ناشی از ابعاد علمی آن حضرت و شمه ای، نتیجه کراماتی است که از آن بزرگوار صادر شده است.

ابن صباغ مالکی در کتابی موسوم به فصول المهمه خطوط واضحی از سیمای تابناک فضایل و ویژگی های اخلاقی امام هادی (ع) قهرمان شکست ناپذیر عصر متوکل عباسی را ترسیم می کند!

«فضل و دانش امام دهم شیعیان بر اوج قلل بلند پایه عالم بشریت نقش بسته بود و رشته های مشعشع آن بر اختران آسمان سر می سایید. نیکی ها و اخلاق پسندیده او را نمی توان در شمار عدد ذکر نمود. اما می شود به افتخارآمیزترین آنها که موجب حیرت است بسنده کرد. او جمیع صفات نیک و مفاخر معنوی را یک جا در وجود داشت. ابعاد وسیع و منبع فیاض حکمت و دانش او بر لوح سرشتش ثبت شده و بدین سبب او از ناشایسته ها و آلایش ها به دور و برکنار است.»

امام هادی (ع) دارای نفس زکیه و عزمی راسخ و همتی عالی بود که هرگز احدی از مردم را نمی توان در مقایسه با او همتا و همسان دانست.

ابن شهر آشوب از رجال حدیث نقل می کند که او نیک سرشت ترین و پاک ترین روش را در میان جامعه دارا بود، راستگوترین افراد جامعه محسوب می شد، به هنگام سکوت، شکوه هیبت و تشعشع وقار، چهره او را دربرمی گرفت و چون لب به سخن می گشود، گزیده و نغز می گفت به طوری که شعاع کلامش روح آدمیان را سحر می کرد.

در وجود مقدس امام هادی (ع) ویژگی های اخلاقی پسندیده می درخشید. امامت، کمال و دانش و فضیلت و سرشت و اخلاق نیک از فرازهای اخلاقی این امام همام است.

خداوند به قدرت بی منتها و دانش وسیع خود، گنجینه هایی از دانش خود را بر خاندان رسالت افاضه و موهبت فرموده و ایشان را به زیور دانش آراسته است، این گنجینه ها، مجموعه اسرار علوم و معارف است که خداوند آن را دراختیار امامان شیعه که راهبران حقیقی بشر هستند، قرار داده است.

السلام علیک یا ولی الصالحین السلام علیک یا ابوالحسن علی النقی الهادی

امام هادی (ع) که در زمره امامان شیعه و از خاندان رسالت است، نیز از ویژگی دانشی گسترده و جامع برخوردار است، طوری که سمبل های دانش و فرهنگ وی، عقول را حیران و اندیشه ها را به اعجاب واداشته است.

امام دهم همچون پدران و اجداد بزرگوار خود در علم و دانش سرآمد روزگار بود. درخشش او در مدت حیاتش احترامی شگفت در قلوب همگان ایجاد کرده بود. نامه آن حضرت در رد پیروان معتقد به تفویض و جبریون و اثبات عدل و حد مابین جبر و تفویض، از فرازهای شگفت آور دوره امامت، امام هادی محسوب می شود و بسیار مورد تعمق و توجه می باشد.

امام هادی (ع) در این نامه، نظریه پیروان هر دو عقیده را با منطقی ترین اصول مردود اعلام کرده و اسراری از علوم و حقایق آن را پاسخ فرموده است.

با توجه به اینکه خداوند دارای عدل و انصاف و حکمت بالغه است، پس اوست که می تواند هر کس را بخواهد از میان بندگان خود برای ارسال پیامش و تبلیغ رسالتش و اتمام حجت بر بنده هایش برگزیند. گوشه ای دیگر از دریای بیکران دانش امام هادی (ع) در تاریخ خطیب بغدادی تجلی دارد. او به شهادت خود دانش امام را متذکر شده و در مقام اثبات آن می گوید:

روزی یحیی بن اکثم در مجلس واثق خلیفه عباسی که جمعی از علماء و فقها حضور داشتند، سؤال کرد که چه کسی سر حضرت آدم (ع) را هنگامی که حج به جا آورد، تراشید؟

تمام حضار در پاسخ آن عاجز ماندند، واثق گفت: هم اکنون من کسی که جواب این سؤال را بدهد حاضر  می کنم، سپس شخصی را بدنبال حضرت هادی (ع) فرستاد و وی را به دربار خلیفه دعوت کرد. امام نیز دعوت را پذیرفت و برای اظهار و بیان حقیقت به دربار واثق رفت. خلیفه پرسید: ای ابوالحسن به ما بگو چه کسی سر حضرت آدم را هنگام حج تراشید؟ امام فرمود: ای واثق ترا به خدا سوگند می دهم که ما را از بیان و جواب آن معاف کنی، خلیفه گفت: ترا سوگند می دهم که جواب را بفرمایی!

امام فرمود: اکنون که قبول نمی کنی، پس می گویم. پدرم مرا از جدم خبر داد و جدم از جدش که رسول خدا باشد، اطلاع داد که فرمود: برای تراشیدن سر آدم جبرئیل مأمور شد یاقوتی از بهشت آورد و به سر آدم کشید تا موهای سرش بریزد.

در مورد جاذبه اجتماعی و نفوذ سیاسی امام هادی (ع) فقط می توان همین را گفت که یکی از تجلیات و تشعشعات پرشکوه خداوند و تابش منبع فیاض نور حق در وجود امام هادی (ع) متجلی و منعکس شده و از وجود حضرت نیز مانند آینه ای که انوار گوناگون را در خود انعکاس می دهد، ساطع بوده است. کسی را در عصر پیشوای دهم، توان نگاهی ممتد و حتی لحظه ای کوتاه به چهره او نبود. به محض نظر به رخسار پرفروغش آثار ضعف و سستی و ترس بر قلب ها سایه می افکند. در کتاب های تاریخی آمده است که حضور امام در هر مجلسی مورد تجلیل و احترام عمیق بود و خواسته و ناخواسته اطرافیان را تحت تأثیر و نفوذ قرار می داد و همنشینان وی همواره آرزوی مجالست و مراودت او را در سر داشتند.

 با آنکه متوکل بارها در صدد بود تا به بهانه قیام مسلحانه امام دهم را از میان بردارد، ولى هیچ گاه به این بهانه دست نیافت. با این حال، نتوانست حیات شریف آن حضرت را که مانع خودکامگى هاى او به عنوان محور تفکر اسلامى بود و همچون مرکزى که شیعیان بر گرد آن پروانه ‏وار مى چرخیدند، تحمل کند، لذا ایشان را بنا به روایتى، در تاریخ سوم رجب سال 245هجرى به شهادت رساند.

امام دهم در حالى که هشت سال و پنج ماه از عمر شریفشان مى گذشت، به مقام امامت نایل شدند و پس از سى و سه سال به شهادت رسیدند و در سامرا دفن شدند (صلوات الله و سلامه علیه و على آبائه و أبنائه الطاهرین).

از بیانات گهربار آن حضرت است که فرموده اند:

(الحکمة لا تنجع فی الطبائع الفاسدة): حکمت در نهاد فاسد تأثیر نمى کند.

 در خاتمه باید متذکر شویم که امام هادی (ع) اصحاب فراوانی دارند که بسیاری از آنها فخر شیعه هستند و از جمله‌ آنها حضرت عبدالعظیم حسنی است که در شهر ری مدفون است. او از اعاظم روات است و حضرت هادی به او خیلی احترام می گذاردند. او کسی است که ایمان را خدمت حضرت هادی به این صورت عرضه داشت:

»خدا یکی است و شبیه برای او فرض نمی شود، جسم نیست بلکه خالق جسم است. همه چیز را خلق نموده است و همه چیز به دست او است و او مالک آنها است. محمد صلی الله علیه و آله پیامبر است و او آخر پیامبران است که پیامبری بعد از او نخواهد آمد و دین او پایان همه ادیان است، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب وصّی پیامبر است و بعد از امیرالمؤمنین، حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و بعد از او فرزندش که غایب می شود و روزی ظاهر می شود و جهان را انبوه از عدل می کند بعد از آنکه ظلم انبوه باشد.« عبدالعظیم گفت: »اقرار دارم و می گویم دوست شما دوست خدا و دشمن شما دشمن خدا است. اطاعت شما اطاعت خدا و مخالفت شما مخالفت خدا است. به معراج و سؤال در قبر و بهشت و جهنم و صراط و میزان اعتقاد دارم و همه آنها حق است و می دانم که قیامت آمدنی است. و بر واجبات الهی که نماز، روزه، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر است اقرار دارم.« حضرت فرمودند: »ای ابوالقاسم این دین پسندیده است، خداوند را بر آن ثابت بدارد.«

عبدالعظیم رحمه الله دین اعتقادی را عرضه داشت زیرا تنها اعتقاد نمی تواند موجب نجات باشد. دینی موجب نجات است که توأم با عمل باشد. از این جهت حضرت هادی (ع) ایمان را چنین فرموده اند. ابودعامه می گوید: به عیادت حضرت هادی رفتم آن بزرگوار فرمودند: چون به عیادت من آمدی بر من حقی پیدا کرده ای، برای ادای حقت روایتی از پدرم که از پدرانش و از امیرالمؤمنین و او از رسول اکرم علیه السلام نقل کرده است می گویم:

قال رسول الله الایمان ما وقّدته القلوب و صدقته الاعمال.

ایمان چیزی است که در دل جایگزین شده است و اعمال، گفتار و کردار آن را تصدیق می کند.

از این جهت در قرآن شریف و روایات اهل بیت فراوان دیده می شود که از افرادی که مرد عمل نیستند سلب ایمان شده است.


<      1   2   3      >

:: RSS ::
::پیوندهای روزانه::
ابوطالب مظلوم تاریخ [170]
حوزه نیوز (پایگاه رسمی مرکز خبر حوزه) [204]
پایگاه مرجع فقید شیعه آیت الله العظمی فاضل لنکرانی [53]
مرکز انجمنهای اعتقادی [123]
پایگاه عالم جلیل القدر سید شرف الدین [116]
خبرگزاری فارس [143]
پایگاه فارغ التحصیلان مرکز جهانی علوم اسلامی [144]
پایگاه مرجع فقید آیت الله تبریزی [73]
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سیستانی [69]
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله میلانی [108]
هفته نامه خبری افق حوزه [87]
فهرست برخی از آژانس های خبری خارجی [115]
[آرشیو(12)]

::تعداد کل بازدیدها::

67260

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::درباره من::
یادداشت - اخبار حاج آقا
میم.شین
بگذریم
::لوگوی من::
یادداشت - اخبار حاج آقا
::لوگوی دوستان::






















::لینک دوستان::
شاید سخن حق
تعقل و تفکر
::وضعیت من در یاهو::
::فهرست موضوعی یادداشت ها::
::آرشیو::
::جستجوی وبلاگ::
 :جستجو
::اشتراک::
 
 
     
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادداشت - اخبار حاج آقا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

This free script provided by webloger site

سفارش تبلیغ
صبا ویژن