سلام بر تو ای فرستاده خوبی ها، ای مهربانترین فرشته خاک! تو از ملکوت آسمان به زمین فرا خوانده شدی تا انسان را با معنای واقعی اش آشنا کنی. تو آفتاب روشن حقیقت بودی در شام تیره زندگی از مشرق دلها برآمدی.
ای کامل ترین آفریده و ای بهانه آفرینش، هجران تو هستی را به تب و تاب انداخته است و چوبه تابوت فراقت، بر شانه های آسمان سنگینی می کند که این گونه پیشانی در چین و چروک ابرهای پر باران کشیده است.
گهواره زمین و روانداز آسمان، خالی شدن بستر خود را از دُردانه هستی باور ندارد و مانند دل غم گرفته رهروانت، اندوهگین است. شعله های غم، از خارزار پر التهاب زمانه سر می کشد. فرشتگان به سوگ نشسته اند و قیامت اندوه به پا شده است و اکنون، آسمان تب دار غروب جان گداز توست.
اما در این پاییز هیچ پرچمی همانند پرچمی که تو برافراشتی به اهتزار درنیامده است. نامت در جاری همه اعصار، جاودانه شده است. ای رسول مطهر خدا! تو رفتی و اهل بیت گرامی ات اسیر کینه ها و ستمکاری ها شدند. نامردمان، حسن علیه السلام، آن سید جوانان اهل بهشت، آن خلق نیکوی محمدی، آن اسطوره صبر و بندگی را با جگری تفتیده از نامهربانی دشمن خانگی اش، شهد شهادت نوشاندند و باز هم مدینه را خاک سیاه اندوه فرا گرفت و دوباره گرد و غبار غم بر دیوارهای گلین خانه نشست. عرشیان همه در سوگ فرزند زهرا سلام الله علیها می نالند و یکدیگر را در این اندوه سترگ تسلی می دهند و سلام می دهند به آن تنهاترین سردار منظومه غربت، به آن روح سبز و جاری بخشندگی و بردباری، کریم آل طاها (ع).
و سلام ما بر تو! ای رسول وحی و پیامبر نیکی و خاندان پاکت، ای قلب عالم امکان و ای برگزیده حق!