تخلفات خلیفه اول
برانگیختن خشم خدا
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) میفرمود:
«فاطمة بضعة منّی، فمن أغضبها أغضبنی؛»[1]
«فاطمه پاره تن من است. هر کس او را بیازارد مرا آزرده است.»
همچنین فرمود :
«خدا از خشم فاطمه خشمگین و از خشنودی او خشنود میگردد.»[2]
ولی در رفتاری که پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با حضرت زهرا(علیها السلام) شد،
حرمت و حقوق ایشان رعایت نگردید و موجب رنجش و خشم شدید حضرت زهرا (علیها السلام) شد، تا این که شخصاً به مسجد رفت و از پس پرده، در جمع مهاجرین و انصار، نطق آتشینی ایراد فرمود و خطاب به ابوبکر و عمر عرضه داشت:
«شما را به خدا سوگند میدهم، آیا از پیامبر نشنیدید که فرمود: خشنودی فاطمه من و خشم فاطمه خشم من است؛
پس هر کس فاطمه، دختر مرا، دوست بدارد همانا مرا دوست داشته و هر کس او را به خشم آورد مرا خشمگین ساخته است؟
هر دو گفتند: آری شنیدیم.
حضرت فرمود:
من خدا و فرشتگان او را گواه میگیرم که شما دو تن مرا خشمگین نمودید و مرا خشنود نساختید.
وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله) را ببینم از شما دو نفر شکایت خواهم کرد... به خدا قسم ای ابوبکر، در هر نمازی که میخوانم تو را نفرین خواهم کرد.»
پس از این سخنان، ابوبکر به گریه افتاد(؟!) و به مردم گفت: من به این بیعت نیازی ندارم، استعفای مرا قبول کنید[3]؛
اما او نه تنها استعفای خود را ارج ننهاد که بر مواضع خود سرسختانه ایستادگی کرد و نه تنها حکومت را رها نکرد و فدک و میراث زهرا(علیهاالسلام) را پس نداد
که در آخر عُمر، حکومت را در دامان رفیقش عُمَر نهاد و او را نیز هم پیاله ظلم خویش گردانید!
یک برهان
حاکم در المستدرک علی الصحیحین[4] این حدیث را که «هر کس فاطمه را بیازارد خدای را آزرده است» نقل کرده و آن را صحیح السند دانسته است.
بخاری نیز نقل کرده که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده است».
از طرفی در همان کتاب (صحیح بخاری) میخوانیم: «فاطمه بر ابوبکر خشم گرفت و بر این حال بود تا وفات کرد»؛[5]
بنابراین ابوبکر مورد خشم خدا و پیامبر اوست و هر کس چنین باشد...
پی نوشتها :
========
[1]- صحیح بخاری، ح 3437؛ مسند احمد، ح 18154 و 18155؛ سنن ترمذی، ح 4936؛ کنزالعمال، ح34222 و... .
[2] - اسد الغابة، ج 7، ش 7183، ص 219؛ الاصابة، ج 4، ص 378 مکتبة المثنی – بغداد؛ کنزالعمال، ح 34238 و... .
[3] - الامة و السیاسة، ج 1، ص 31، اعیان الشیعه، ج 1، ص 318.
[4] - ج 3، ص 154، دارالمعرفة.
[5] - تاریخ یعقوبی، ج 2، ایام ابی بکر، ص 127 و...