یادتونه صبح گفته بودم یه مطلب جدید در مورد ناگفته هایی از حقایق مذهب حقه شیعه می خوام براتون بارگذاری کنم.
اینم اون مطلب توپ.
امیدوارم خدا همه ما را هدایت کند.
یا علی مدد.
........................................
حدیث ساختگی ابوبکر
یکی از رسواترین دروغهای تاریخ، حدیثی جعلی است که ابوبکر به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نسبت داده است.
او روایت کرد که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده:
«انّا معشر الانبیاء لا نُورث، ما تََرکنا صدقةٌ؛[6]
ما گروه پیامبران ارث نمیگذاریم، آنچه گذاشتهایم صدقه (برای عموم) است.»
این مطلب در چند جای صحیح بخاری با الفاظی مشابه آمده است.[7]
این رسواترین دروغ با آیاتی از قرآن ناسازگار است؛
قرآن میفرماید:
«و وَرِث سلیمان داود»[8]
و سلیمان از داود ارث برد.
و نیز در داستان حضرت یحیی بن زکریا از قول زکریا(علیهالسلام) میفرماید:
«فهب لی من لدنک ولیّاً* یرثنی و یرث من ءال یعقوب واجعله ربّ رضیا»[9]
تو از نزد خود فرزندی به من ببخش که از من و یکی از افراد خاندان یعقوب (همسرش) ارث ببرد.
ابوبکر شهادت و گواهی حضرت علی (علیهالسلام) را درباره فدک – که هدیه پیامبر (صلی الله علیه و آله) به دخترش بود – به بهانه این که او شوهر فاطمه است و به نفع خود گواهی میدهد، نپذیرفت و آیه تطهیر را که درباره عصمت اهل بیت (علیهم السلام) است، نادیده گرفت. همچنین ابوبکر گواهی «اُمّ أیمن» را که پیامبر (صلی الله علیه و آله) درباره او فرموده بود:
«أمّ أیمن إمرأة من أهل الجنّة؛
ام ایمن بانویی از اهل بهشت است»،
نپذیرفت و این درحالی بود که به فرموده پیامبر اعتراف داشت.[10]
ام ایمن شهادت داد که پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از نزول آیه «و آت ذا القربی حقََّه» فدک را به فاطمه هدیه داده و به او واگذار کرد.[11]
نشانههای دیگر بطلان
از جمله دلایل دیگری که بر بطلان این حدیث ساختگی دلالت میکند، عبارت است از:
ـ اگر آنچه ابوبکر ادعا کرده درست است؛ پس چرا از حضرت زهرا (سلام الله علیها) طلب بیّنه کرد در حالی که از همان ابتدا باید حضرتش را محروم میساخت؛
زیرا طلب بیّنه زمانی جا دارد که مورد دعوا از اموال مسلمین نباشد.
ـ اگر گفته ابوبکر حقیقت است چرا قباله فدک را ـ پس از شکایت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و ارائه شاهد – به او باز گرداند؟!
(عجیبتر این که وقتی عمر حضرتش را دید و از قباله با خبر شد، آن را گرفته، به درونش آب دهان انداخت و آن را پاره پاره کرد!!)[12]
ـ اگر ابوبکر دروغ نگفته؛ چرا عمر ـ هنگامیکه فتوحات مسلمین وسعت یافت – آن را به ورثه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) باز گرداند.[13]
ـ اگر ابوبکر راست گفته، چرا به عایشه وصیت کرد کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) دفن شود؟[14]
و چرا خانه و اتاقهای زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از آنها نگرفت؟!
شگفت آن که وقتی پیکر مطهرامام حسن مجتبی (علیهالسلام) را برای وداع به سوی قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بردند، عایشه به گمان این که میخواهند او را کنار قبر جدش دفن کنند، سوار بر قاطری شد و داد و فریاد کرد که: « مالی و ولم تریدون أن تدخلوآ بیتی من لا اُحبّ؛ من را با شما چه کار، میخواهید کسی را داخل خانه من کنید که او را دوست ندارم (!). »
(خوب است اشعار شافعی را، به نقل از ابن حجر در الصواعق المحرقه، ص 87، یادآور شویم که:
یا اهل بیت رسول الله حبکم
کفاکم من عظیم القدر انکم
فرض من الله فی القرآن انزله
من لم یصل علیکم لا صلاة له
ابن عباس گفت: «قبیح است! یک روز سوار شتری، روز دیگر سوار قاطر، اگر زنده بمانی سوار فیل نیز خواهی شد.» این در حالی است که بخاری از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل میکند:
«هر کس چیزی از زمین را بدون این که حقی بر آن داشته باشد بگیرد، روز قیامت به اعماق هفت طبقه زمین فرو میرود.»[15]
عایشه نیز خود از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است:
«هر کس به اندازه یک وجب ظلم کند (در آخرت) از هفت زمین به گردن او خواهند آویخت (من ظلم قید شبر طُوّقه من سبع ارضین.»[16]
ـ اگر گفته ابوبکر صحیح است پس چرا عمر ارث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را بین همسرانش تقسیم کرده؟!
بخاری در صحیح خود[17] از نافع از عبدالله ابن عمر نقل کرده:
«رسول خدا با اهل خبیر قرار داد بست که درصدی از محصول و میوه آنجا را بگیرد. حضرت از این مقدار صد وَسق[18] به همسرانش میبخشید که هشتاد وسق خرما و بیست وسق جو بود.
پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) عمر نیز درآمد خیبر را تقسیم کرد و همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، را مخیر نمود، اکر بخواهند از آب و زمین بردارند و گرنه همان برنامه پیامبر پیاده شود. با این پیشنهاد بعضی از زنان پیامبر زمین را و بعضی وسق را اختیار کردند. عایشه جزو کسانی بود که ارثش را از زمین برداشت.»
این حدیث صحیح بخاری کوس رسوایی ابوبکر را میزند و دلیل محکمی بر دروغ پردازی اوست، همچنین دلیل جالبی است بر ضعف حافظه و بیخردی بخاری (چرا که او خود حدیث ساختگی ابوبکر را نقل کرده است!)
ـ حجتی دیگر
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«فاطمة بضعة منی فمن أغضبها أغضبنی؛
فاطمه پاره تن من است، هر کس او را خشمگین سازد مرا خشمگین ساخته است.»[19]
و نیز فرمود:
«إن الله یغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها؛[20]
همانا خدا با خشم فاطمه خشمگین و با خشنودی او خشنود میشود.»
از طرفی روایات فراوانی از طرق شیعه و سنی نقل شده که ابوبکر و عمر حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) را آزار و اذیت کردهاند و آن حضرت از دنیا رفت در حالی که از آن دو خشمگین بود. از جمله این روایات، دو روایت ذیل است:
بخاری، در صحیح خود (که از نظر اکثر اهل سنت برترین کتاب پس از قرآن است) چنین نقل کرده است:
«وقتی خلیفة، به استناد حدیثی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرد فاطمه را از فدک محروم ساخت، او بر خلیفه خشم گرفت و دیگر با او سخن نگفت تا درگذشت.»[21]
ابن قتیبه، یکی از بزرگان اهل تسنن، نیز چنین نقل کرده است:
«عمر به ابوبکر گفت: برویم نزد فاطمه (علیهاالسلام) چرا که غضبناکش کردهایم.
آنان به در خانه زهرا (علیها السلام) آمدند و اذن ورود خواستند. وی اجازه ورود نداد، تا آن که به وساطت علی (علیهالسلام) وارد خانه شدند.
ولی حضرت زهرا (علیها السلام) روی از آن دو برتافت و پاسخ سلامشان را نداد.
پس از دلجویی از دخت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ذکر این که چرا فدک را به او ندادند، زهرا ( علیهاالسلام) در پاسخ آنان فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم، آیا از پیامبر نشنیدید که فرمود: رضایت فاطمه رضایت من و خشم او خشم من است؛ فاطمه دختر من است هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس او را راضی سازد مرا راضی ساخته است و هر کس زهرا را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است؟[22]
در این موقع هر دو نفر تصدیق کردند که از پیامبر شنیدهاند. زهرا (علیهاالسلام) فرمود: من خدا و فرشتگان را گواه میگیرم که شما مرا خشمگین کردید و مرا راضی نساختید و اگر با پیامبر ملاقات کنم از دست شما شکایت میکنم... .»[23]
نتیجه این دو مقدّمه این است که خدا و پیامبرش به خاطر غضب فاطمه از ابوبکر و عمر، از آن دو خشمگین و غضبناک شدند. از طرفی اگر واقعاً حدیث جعلی ابوبکر درست باشد، باید گفت: فاطمه بیدلیل غضبناک شده و در نتیجه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و خود خدا نیز بیجهت غضبناک شدهاند و حال آن که ذات اقدس الهی و رسول گرامیش بزرگتر از آنند که بیجهت غضب کنند؛ در نتیجه حدیث ابوبکر جعلی و دروغ بوده و خشم فاطمه (علیها السلام) و به تبع آن خشم خدا و رسولش بجا و به حق میباشد.[24]
پی نوشتها :
[6] - تاریخ یعقوبی، چ 2، ایّام ابی بکر، ص 127 و...
[7] - باب، 883.
[8] - نمل، 16.
[9] - مریم، 5 و 6. مراد از ارث، ارث در «مال» است (و نه مانند «نبوت»؛ چنان که برخی از اهل تسنن احتمال دادهاند) و براین مطلب قرائن و شواهد متعددی موجود است؛ از جمله فقره «واجعله رب رضیا»؛ زیرا معنا ندارد کسی بگوید خدایا مرا فرزندی پیغمبر ببخش و او را مرضی (پسندیده) بگردان؛ چرا که پیغمبر خود فضیلت مرضی بودن و بالاتر از آن را دارا است و دیگر حاجتی به درخواست ندارد؛ همچنین آیه قبل ( « و انی خفت الموالی» ) نیز قرینه دیگری بر مدعاست (برای اطلاع بیشتر رجوع شود به المیزان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه ( و نیز آیه 16 سوره نمل). مرحوم علامه طباطبائی در ضمن اثبات آنچه آوردیم، پاسخهای محکمی به مخالفان داده است.
[10] - ر. ک: الاحتجاج، طبرسی (ره)، ج 1، ش 47، ص 236.
[11] - الدر المنثور، ج 5، ص 271 و 272، دارالفکر. درباره حدیث ساختگی مذکور بررسی آن رجوع شود: «فروغ ولایت»، آیت الله سبحانی، فصل ششم، ص 233- 247. و کتاب فدک، تألیف سید محمد حسن موسوی قزوینی.
[12] - ر. ک: سیره حلبی، ج 3، ص 400؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 274.
[13] - معجم البلدان، فدک. البته بنا به نقل ابی الحدید، عمر بن عبد العزیز اولین کسی بوده که فدک را به صاحبانش باز گرداند (شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 216 – 218) که بنابراین فرض نیز اشغال همچنان باقی است.
[14] - تاریخ طبری، ج 3، ص 211، مؤسسه عزالدین.
[15] -صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، ح 1360.
[16] - همان، ح 1359.
[17] - ج 3، باب 354، ح 557، دارالقلم.
[18] - وسق: یک بار شتر، شصت صاع (تقریباً 180 کیلوگرم).
[19] - مرحوم علامه امینی در کتاب گرانسنگ الغدیر (ج 7، ص 232 – 235، چاپ نجف؛ بیش از پنجاه مدرک برای این حدیث از کتب اهل سنت آورده است.
[20] - کنزالعمال، حدیث 34222، و همچنین حدیث 34223.
[21] -صحیح بخاری، کتاب الخمس، تاریخ طبری، ج 2، ص 236.
[22] - «... رضی فاطمه من رضای و سخط فاطمة من سخطی فمن احب فاطمة ابنتی فقد احبنی و من ارضی فاطمة فقد ارضانی و من اسخط فاطمة فقد اسخطنی...».
[23] - ر. ک: الامامة و السیاسة، ج 1، ص 31؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 236، دارالکتب العلمیة؛ فروغ ابدیت، ص 247 و 248؛ السبعة من السلف ص 21 و 22.
[24] - ر.ک: السبعة من السلف، ص 22.